--->

Friday, February 27, 2004

متن زير مقاله‌اي است در مورد بزرگ مرد رياضي ايران که اميدوارم حوصله خواندن آن را داشته باشيد. متاسفانه نمي‌دانم آن را از کدام سايت برداشته ام و منبع اش را خلاصه يادم نيست. به تدريج سعي مي کنم مطالب توليدي خودم را بيشتر کنم ولي واقعا زندگينامه بزرگان به خصوص در رشته رياضي { آخه با اجازه بزرگترها من دانشجوي اخراجي رياضي‌ام (: } برايم جالب است و هميشه جمع مي‌کنم .
مخصوصا لئوناردو داوينچي و آيا کتاب آخر دن بروان - راز داوينچي - را خوانده‌ايد؟ حتما با سايت وحيد بهلول عزيز آشنا هستيد . - باشگاه علمي تخيلي بعد هفتم - که ترجمه همين کتاب و کلا نوشته هاي علمي تخيلي را شروع کرده‌اند و عالي کار مي‌کنند. هرچند تازگي‌هاي احتمال مي‌دهم با مشکل کپي رايت مواجه شده‌اند ولي اميدوارم هميشه موفق باشند.
به زودي قول ميدهم روابط رياضي اصلي اين کتاب را که در مورد سري فيبوناتچي است را از مقاله بسيار زيبايي که به تازگي پيدا کرده‌ام ترجمه نمايم .

-----------------------------------------------------------------------


پرفسور محسن هشترودي


به راستی من نمی دانم که رمز اين همه رخوت و سستی چيست؟ و چگونه می توان با آن مبارزه کرد؟ شايد گفتنی بسيار باشد اما من گنگ خواب ديده و عالم تمام کر ......
سر شار از دانايی و دانستنيها و مبهوت از زمان خود و چه دردناک است انسان درزمانی زندگی می کند که با آن فاصله ی بسياردارد. زيستن درزمانی که حرفهايت را جز اندکی نمی دانند بزرگترين درد برای انديشمندی است که توسن انديشه ی او تا بيکرانها را در نور ديده است و درک سخنان نيز هنری است ستودنی زيرا راهی است درجهت جاودانه شدن و جاودانگی ميسر نخواهد شد مگر با پايداری و راست قامتی .
و اينک شرح حال بزرگ مردی که نگاه تيز بين او فراسوی هر پرده ی مات و کدری را در می يافت و وقتی به دنيا می نگريست به قدری آن را خوب می شناخت که درک نوع نگاه او به دنيا به بررسی بسيار نياز دارد .
درسال هزارو دويست و هشتاد وشش خورشيدی درشهر تبريز در خانواده ای فرهيخته کودکی به دنيا آمد که او را محسن نام نهادند پدرش همچون اکثر آذريها مردی بود کوشا و باهمت که چهارده سال در نجف اشرف تحصيل کرده بود .يک روحانی وارسته و پرهيزگار که چون از نجف به تبريز برگشت اشراف واعيان شهربرای او هديه های بسيار فرستادند و او که انسانی وارسته بود تمام هديه ها را پس فرستاد حتی هديه صولت السلطنه را. و با اين شيوه به آنان فهماند که وابستگی به يک طبقه ودلسوزی برای طبقه ی ديگر با هم منافات دارد اين بود که در کنار ستارخان سردار ملی به مبارزه پرداخت و در دور اول و دوم به نمايندگی مردم تبريزبه مجلس شورا رفت او مرد پارسا و سخت کوشی بود که از مال دنيا چيزی نيندوخت و همواره سعی می کرد چهار فرزند پسرش را پارسا و سخت کوش و دانش دوست بار آورد و دراين امر نيز موفق شد به گونه ای که هر چهار فرزندش به نحوی در زمينه ی کاری خود موفق بودند .
چهل روز که از حضور محسن در خانواده ی آنان گذشت خانواده ی هشترودی به تهران نقل مکان کرد محسن هشترودی تحصيلات ابتدايی خود را در مدارس سيروس و اقدسيه گذراند وی مرد بسيار سخت کوشی بود و ازکلاس هفتم بدون معلم به فراگيری زبان فرانسه همت گماشت و در آن خصوص چنان پيشرفت کرد که خيلی زود شروع به خواندن کتابهای فرانسوی نمود محسن ازکلاس هشتم به مدرسه دارالفنون رفت و چون سطح مدرسه ی دارالفنون از بقيه مدارس بالاتر بود به طور معمول هر دانش آموز تازه واردی را در کلاسهای مختلف می سنجيدند به همين دليل معلم هندسه از او خواست قضيه ای را ثابت کند آن روز هيچ کس نمی دانست که روزی همين دانش آموز يکی از رياضی دانهای بزرگ دنيا خواهد شد. محسن در آنروز معلم هندسه را مات و مبهوت نمود و معلم در شگفت شد که او چگونه اين قضيه را بدون استفاده از راههای مطرح شده در کتاب ثابت نموده است؟ از او پرسيد اين راه را از کجا آموخته اي؟ و دور ازذهن نبود که محسن هشترودی با اين همه کلنجار رفتن با کتابها اين راه راخودش ابداع کرده باشد. ديری نپاييد که از پرتو آوازه ی نام او در مدرسه نام ديگر شارگردان برجسته مدرسه کم رنگ شد و محسن هشترودی کانون توجه معلمان و شاگردان مدرسه شد. پروفسور هشترودی دوران دبيرستان را که به پايان رساند تحصيل در رشته ی پزشکی را آغاز نمود پس ازمدتی تحصيل در اين رشته آن را رها کرد و به فرانسه رفت تا در رشته ی مهندسی مکانيک تحصيل نمايد اما اين رشته نيز با ذوق او موافق نبود اين بود که به تهران برگشت ودر دارلمعلمين عالی به تحصيل دررشه ی رياضی مشغول شد. رياضی با روح ذوق پروفسور هشترودی موافق بود و او باعشق تمام به تحصيل پرداخت پس ازدريافت درجه ی ليسانس به فرانسه رفت و در دانشکده ی علوم پاريس مشغول به تحصيل دررشته ی رياضی شد و سپس به دانشگاه سوربن رفت ودرآن دانشگاه تحصيلات خود را دردوره ی دکتری رياضی به پايان رساند. پروفسور هشترودی درسال هزارو سيصدو پانزده خورشيدی درسن بيست و نه سالگی به ايران بازگشت و با سمت دانشياری دردانشکده ی علوم و دانشسرای عالی مشغول به تدريس شد و پس از پنج سال به درجه ی استادی رسيد .
وی نيز چون همه ی انسانها ازمحيط و افراد پيرامون خود تاثير پذيرفته بود اما چند فرد به گفته ی خود او بيش از همه بر وی تاثير گذاشتند در درجه ی اول برادر بزرگترش محمد ضيا هشترودی که دکتر هشترودی بنيان تعليم خود را از او می دانست محمد ضيا مردی خود ساخته بود تا کلاس يازده در دارالفنون خواند و چون معلومات ا وبيش از حد کلاس و گاهی بيش از سواد معلمان بود مرتب بر معلمان خرده می گرفت سرانجام او را از مدرسه اخراج کردند وی درشهرهای مختلف به معلمی پرداخت و تا پايان عمر معلم بود زبان فرانسه را بسيار خوب فراگرفته بود به گونه ای که فرانسويان تحصيل کرده را شگفت زده ميکرد زبان عربی را نيزخوب می دانست و مطبوعات عربی وادبيات آن زمان را مطالعه می کرد رياضيات را در حد عالی می دانست و اين همه را خود آموخته بود به ادبيات فارسی عشق می ورزيد و خط وربط خوبی داشت. شبانه روز مطالعه ميکرد واين عادت تا پايان عمر با او بود می بينيم که خطوط اصلی سيمای فرهنگی دکتر محسن هشترودی نيزهمين موارد بود از برادر که بگذريم استادانی کهبر بر دکتر هشترودی تاثير فراوان گذاشته اند غلامحسنين رهنما عبدالعظيم قريب دکتر سياسی والی کارتان فرانسوی بنيانگذار رياضيات جديد را می توان نام برد .
پروفسور هشترودی نيز همچون پدرش انسانی وارسته بود وارسته و آزاد از بسياری قيد وبندهای دست و پاگير قيد و بندهايی که درصد بسيار زيادی ازتوان افراد را به خود اختصاص می دهد و همين امر يکی از رموز موفقيت او بود. بيشتر پول و وقتش را صرف مطالعه ميکرد ومطالعه ی او هيچ گاه به يک زمينه ی خاص محدود نمی شد علاوه بر رياضی در ادبيات و بسياری زمينه های ديگرنيز مطالعه داشت .هر شبانه روز سه تا چهار ساعت می خوابيد و بقيه ی وقتش را صرف مطالعه و کارهای اجتمای و فرهنگی می کرد. استاد هشترودی پا به پای تدريس در دانشگاه در سال هزار و سيصد و بيست و يک خورشيدی رييس فرهنگ تهران درسال هزار و سيصد و سی خورشيدی رييس دانشکده ی علوم تهران شد. روش خاص پروفسور هشترودی در هنگام کار برروی يک موضوع توجه عميق و تمرکز کامل بر روی آن بود او وقتی به يک موضوع خاص می پرداخت تمام ذهن و حواسش را برروی آن متمرکز می کرد به گونه ای که درهنگام کار وقتی او را صدا می زدند متوجه نمی شد و بعد از چند بار صدا زدن برای چند لحظه ای به طرف صدا خيره می شد درست شبيه فردی که از خوابی عميقی برخاسته باشد از ديگر ويژگيهای او در هنگام کار دست کشيدن از بقيه ی کارها واختصاص دادن تمام توان خود به يک کار واحد بود نقل است از همسر وی رباب هشترودی که وقتی کاری را شروع ميکرد تا به نتيجه ی دلخواه دست نيافته بود از خواب و خوراک خبری نبود و گاهی اوقات حتی چند وعده پشت سر هم غذا نمی خورد ازديگر ويژگيهای برجسته ی وی نگاه تيز بين او بوده است نگاه وی چنان تيز و متمرکز بود که همگاه را به حيرت وا می داشت. نقل خاطره ای از يکی از دوستان پروفسور دريک مجلس عقد اين موضوع را به خوبی نشان ميدهد :
يکی ازدوستان ارجمندم که معمم است در منزل خود مجلس عقدی داشت يک کارت دعوت به من و يک کارت هم برای دکتر هشترودی داد تا به او برسانم و او را با خود ببرم شب هنگام پيش دکتر هشترودی رفتم. فصل زمستان و يخبندان سخت بود کارت را دادم و تقاضای آن شخص را بيان کردم وگفتم اگر به علت بدی هوا نمی آييد من می روم و ازجانب شما عذر خواهی می کنم استاد گفت نه من با شما می آيم به سمت منزل آن شخص که در گذر قلی بود رفتيم و نشستيم. مقابل دکتر هشترودی قفسه ای کتاب به طرز زيبايی مرتب چيده شده بود و مقابل آن پرده ای نايلونی آويخته بودند استاد هشترودی با صاحب منزل شوخی کرد وگفت کلامهای خدا را حبس کرده ايد؟ صاحبخانه گفت: اتفاقا خود را پای اين کتابها حبس کرده ام سپس صحبت از کتابی شد همه ی اهل مجلس و صاحب خانه مدعی شدند اين کتاب کمياب است و پيدا نمی شود دکتر هشترودی همان طور که نشسته بود گفت کتابی که شما ميخواهيد کتاب سوم از سمت راست قفسه است و با انگشت آن را نشان داد آوردند و ديدند درست است.
از ديگر صفات و ويژگيهای پروفسور هشترودی حافظه ی بسيار قوی او بود حافظه ی يک دارايی خدادادی است اما استفاده بهينه از آن به خود شخص برمی گردد پروفسور هشترودی هيچ گاه از حافظه اش برای مسايل پيش پا افتاده استفاده نمی کرد تنها موضوعاتی را به خاطر می سپرد. ارزش به خاطر سپاری را داشته باشند اين ويژگی در اکثر دانشمندان وجود دارد يعنی توجه به آنچه ارزش توجه کردن داشته باشد وبی توجهی نسبت به ساير امور از اين روست که مرم عادی بعضی وقتها دانشمندان را به حواس پرتی متهم می کنند .
نظم ويژگی ديگری است که نزد پروفسور جايگاه خاص خودش را داشت به ويژه نظم وی برای حضور در کلاسهای درس از آنجايی که او به تدريس عشق می ورزيد نظم وی برای حضور در کلاسها چنان بود که هيچ گاه ديده نشد که پروفسور دير به کلاس درس برود و در اين امر بی نظمی کند اما در پايان دادن به کلاس درس قايل به نظم نبود کلاس های او گاهی اوقات سه تا چهار ساعت بيش از زمان قانونی طول می کشيد وی در ارج گذاشتن به دبيران و آموزگاران نيز چنان بود که اين موضوع را می توان جزو ويژگيهای او دانست و در همين راستا توجه او به انسان و همه ی مردم مثال زدنی است او به انسان و استقلال آن مهر می ورزيد چنان که معتقد بود:
اگر قرار باشد سر رشته دانش و فن در دست زورمندانی باشد که آن را ضد انسانها به کار گيرند چه بهتر که تمدنی در کار نباشد و برهمان حالت انسانهای نخستين زندگی کنيم يک دانشمند هنگامی می تواند بر مراد دل خود زندگی کند که استقلال داشته باشد.
نازک دلی داشتن احساس چاک و لطيف و حساسيت او نسبت به ظلم و ستم ا ز ديگر ويژگيهای او بودند. پروفسور هشترودی چنانچه نشانی از ستم می يافت بی درنگ واکنش نشان می داد حتی اگر در کوچه و خيابان مادری کودکش را تنبيه می کرد با بانگ و فرياد آن مادر را از اين عمل زشت بازمی داشت. نقل است روزی درحين تدريس پروفسور هشترودی متوجه کفشهای پاره پاره دانشجويی شد و نتوانست به درس دادن ادامه دهد کلاس را ترک کرد بعد آن دانشجو را خواست و چون از تهيدستی بی حد او خبر دار شد ازحقوق خود برای او مستمری در نظر گرفت .
به طور خلاصه می توان ويژگيهای پروفسور هشترودی که از عوامل اصلی موفقيت او بودن را چنين فهرست نمود :
وارستگی و ساده زيستی که ازپدر خود به ارث برده بود.
سخت کوشی و تلاش مستمر.
توجه به ذوق و استعداد خود در انتخاب رشته ی تحصيلي.
توجه و تمرکز عميق بر روی موضوع مورد نظرخود و بی توجهی نسبت به موضوعات بازدارنده.
حافظه ی قوی و استفاده ی بهينه از آن.
نظم در کارهايی که می پذيرفت.
ارج گذاشتن به انسان در کل و توجه خاص به معلمان و جوانان نازک دلی واحساسی پاک و لطيف داشتن .
پروفسور هشترودی همواره بر اين اعتقاد بود که با شکوفا کردن استعدادها و جهت دهی صحيح به آنها می توان از لحاظ علمی جايگاه شايسته ای در دنيا بدست آورد او همواره درتلاش بود تا مسئولين را متقاعد کند که پژوهشگاه بزرگی در ايران تاسيس کنند تا تمامی استعدادها درآن گرد آيند ودر جهت شکوفا نمودن جامعه تلاش نمايند امکانات پژوهشی درآن جمع آيد جوانان علاقه مند و مستعد درشهرها و روستاها بی هيچ تبعيضی شناسايی شوند و اين امکانات را دراختيار آنان بگذارند تا ا ستعدادها به موقع شکوفا شود. و پژمرده نگردد بر سر هر کوچه بايد کتابخانه ای باشد و فراخور محل کتابهای مقدماتی همه علوم و هنرها را در آن گرد آورند جوانان رابايد به کتابخانه و مراکز فرهنگی کشاند تنها از اين راه است که دانشمندان و هنر مندان بسياری از جامعه سر بر می آورند و ايران جايگاه شايسته و ديرين خودرا در دنيای علم به دست خواهد آورد .
علاوه بر آنچه بيان شد مشخص است که همواره درکنار يک مرد يا زن موفق انسان ديگری نيز وجود دارد که با ايجاد يک فضای مساعد زمينه را برای پيشرفت ديگری آماده می کند.
اين مسئله به نوع نگاه فرد دوم به جامعه و مردم بر می گردد چه بسا استعدادها ونيروهايی که به خاطر خود خواهی ها ممکن است به هدر رود و هيچ گاه درخدمت جامعه قرار نگيرد زيرا توجه به کل جامعه و به کارگيری تمام توان خود برای آيندگان نيازمند از خود گذشتگی و ايثار است رباب هشترودی همسر پروفسور هشترودی نيز ازاين امر برکنار نيست چون پروفسور هشترودی را با لذت تحمل نمود نقل است هشترودی درهنگام ازدواج هيچ ثروتی جز کتاب نداشت وزندگی ساده ی او همين طورادامه يافت پس از مدتی حدود شش هزار تومان پول بدست آورد و آن مبلغ را به همسرش داد و به او گفت چون زمان عروسی هيج برايت نخريدم اکنون که گشايشی دست داده برو و انگشتری يا چيز ديگر برای خود تهيه کن. اما همسر فداکار او پول را نگه داشت و با فروختن فرش و يکسری اسباب ديگر خانه ای با آن پول خريداری نمود خانم رباب هشترودی در مورد لذت زندگی با چنين مرد سخت کوشی ميگويد زن و مرد اگر سليقه شان دريک راستا باشد برای هم نشينی و هم صحبتی با هم چه رنجها که برخود هموار خواهند کرد. ادب و دانشی که هشترودی کسب می کرد نه تنها جان خود را تازه می کرد بلکه به اطرافيان خود نيز گرمی می بخشيد و پرتو آن دم به دم بر تن آدمی احساس می شد معلومات او درگفتار و کردار او بازتاب داشت چون لب به سخن ميگشود چنان لطافت و ظرافتی از آن می تراويد که آدمی را به سوی خود می کشاند .
حاصل زندگی پر بار پروفسور هشترودی را نمی توان به سادگی با معيارهای کمی قياس کرد وی طی سالهای استادی خود شاگردان برجسته ای تربيت نمود که هر کدام راه او را پيش گرفتند و مايه ی سر بلندی ملت ايران شدند. آيا تعليم انسان آن هم انسانهای برجسته و بزرگی که پرتو وجود هر کدام از آنها به تنهايی روشنی بخش قسمت وسيعی ازجامعه است را می توان به آسانی سنجيد و بامعيارهای موجود ارزيابی کرد؟ حاصل شصت و نه سال زندگی پر ثمر علاوه بر کارهای فرهنگی علمی و مديريت های فرهنگی مقاله ها و کتابهای بسياری است
که مشهورترين آنها به قرار زير می باشد :
نظريه ی اعداد- دانش و هنر- تمرينهای رياضيات مقدماتي- سايه ها- سير انديشه ی بشر –
LES CONNEXION SNORMAL AFFINES ET WEYLIENNES.
SUR LESS ESPACES DE RIMANN DE WEYL ET DE SCHOUTEN
سر انجام پروفسور هشترودی در روز سيزدهم شهريور سال هزارو سيصدو پنجاه و پنج خورشيدی چشمان تيزبين و کنجکاو خودرا بر اين جهان پرفسون بست و اين چنين خلايی دردناک و سنگين در ميان جامعه ی علمی ايجاد شد. او در حالی اين جهان را بدرود گفت که همچنان به کار با جوانان عشق می ورزيد و آرزو می کرد ای کاش سنت جاری اجازه می داد تا جسدش در دانشگاه دفن شود تا باز خاک نشين قدم جوانان باشد .
بخش زير گفت و شنودی است با پروفسور هشترودی در مورد نسل جوان و دانشمند ما که ازمجله ی دانشمند شماره ی 1 آبان هزارو سيصدو چهل و دو خورشيدی گرفته شده است :
خواهشمندم نظر خودرا در مورد نسل جوان اظهار فرماييد
پاسخ: در مورد نسل جوان چه نظری می توان داشت نسلی که مسئول آينده است و به طور قطع بايستی راه او را نسل فعلی آماده ساخته باشد.
ميراثی که گذشتگان به ما تحويل داده اند ما بايد برای آيندگان بازگذاريم و واسطه ی اين تسليم و تحميل جوانان امروزند .
هر چه را که ما به آن عطا کنيم به آيندگان وا می گذارند .
جوانان ما چه چيز کم دارند و چگونه بايد باشند ؟
پاسخ: گويا جواب کلی اين سئوال در جواب قبلی ادا شده است ولی کم داشت جوانان با ديدگان نزديک بين ما ديده نمی شود .بهتر است پاسخ اين سئوال را به طور مستقيم از خود جوانان جويا شد و به طور قطع آن چنان هستند که بايستی باشند آن چنان باشند که ديده می شنوند! فراموش نشود که ديده ی ما نزديک بين است!
نظر شما در باره ی جهان امروز چيست و چه بايد کرد تا پايه ی علم و دانش در کشور ما بالا رود ؟
پاسخ : سئوالی که مرا ياری جوابتان نيست ولی به طور کلی جوانان تمام دنيا اکنون در نوعی آشفتگی و سراسيمگی به سر می برند که نتيجه مستقيم دوران نابسامان کنونی است .
دقائق اضطراب و عدم که دنيا می گذارند بی شک ذهن صاف و بيگناه جوان را کدر و آلوده ميسازد و موجب آشفتگی و تزلزل می شود. خصوصا اگر در نظر بگيريم که در که در جنگها وانان پيش قراول و فداييان غوغا وآشوبند به خوبی معلوم می شود که اضطراب و دغدغه وآشوب درون با جوانان چه ميکند و چگونه آنها را به نوعی بی قيدی و لاابالی گری سوق می دهد که از دوران کوتاه عمری که با شروع جنگ محکوم به فناست حداکثر استفاده و انتفاع را ببرند. تو جه شود که يکی از تعارضات و تضادهای جنگ همين فدا شدن جوانان در قبال پيران است!
ای عجب جوانان امروز که سازندگان دنيای فردا هستند امروز خودرا فدای آينده ی موهوم پيران می کنند در حالی که از نظر منطق و عقل خلاف آن معقول به نظر می رسد.

استعداد جوانان ايرانی را چگونه می يابيد و چرا دانشمندان کشور ما به طور کلی نمی توانند دست به اختراع يا اکتشاف بزنند ؟
پاسخ :استعداد جوانان ما مانند استعداد ساير جوانان دنياست اساسا اين سئوال در هر مکان و زمان همين جواب را دارد استعداد امری نفسانی است که با امکانات محيط و شرايط مکانی و زمانی متوافق و هم عنان است .
اگر جوان مستعدی را شايق به علوم طبيعی و تجربی است در محيطی که امکان مشاهده وتجربه علمی ميسر نيست به کار وادارند ناچار به هنر و ادبيات و احيانا به فلسفه و مطالعات نظری رو می کند که استعداد فطری را مهمل نگذارد و به کار اندازد و شايد نيز کم و بيش توفيق يابد و هنر مندی ارجمند يا متفکری صاحب نظر بار آيد ولی شبهه نيست که اگر در حوزه ی مورد ميل ونظر يعنی علوم تجربی به کار می پرداخت به طور قطع کامياب تر می بود و موفقيت او بهره بخش تر می گرديد از همين جامعلوم می شود که چرا دانشمندان ما نمی توانند دست به اختراع و اکتشاف بزنند و هکذا فعلل و تفعلل و وهلم چرا؟
چه بايد کرد که جوانان با استعداد در کشور ما تشويق شوند ؟
پاسخ: تشويق در مورد استعدادی که درکمون است حاصلی ندارد و شايد اساسا متحيل باشد درمواردی که استعداد بروزمی کند و حاصل کوشش وجديت ظاهر است گمان می کنم هر کس بداندکه راه تشويق چيست به گمان من سئوال اساسی مورد اول است يعنی چه بايد کرد که استعدادهای نهفته آشکار شوند و جوانانی که شايق و عاشق اند به کار و کوشش بر خيزند و به آموختن و به کار بستن رغبت کنند ؟خلاصه به توليد و ايجادش کوشش کنند و ازمقام نظر به رهرو عمل قدم گذارند .
به راستی من نمی دانم که رمز اين رخوت و سستی چيست و چگونه می توان با آن مبارزه کرد شايد گفتنی بسيار باشد اما من گنگ خواب ديده و عالم تمام کر ......
و چه بايد کرد ......؟ و بازهم چه بايد کرد از اين چه بايد کردها فراوان داريم! می دانيم و ميدانند که بسياری امور هم بستگيهای محرم ونزديک دارند که برای سامان بخشيدن هر يک آن ديگری راهم بايد اصلاح کرد. در قرنی که پيشرفت علمی مساحت کيهان را جولانگاه آدميزادگان کرده است حصول نتيجه در اين منظور همکاری بسياری از دانشمندان را ايجاب نموده است. طبيب و روان شناس با عالم فيزيک و رياضی دان ومهندس و شيميست همکاری کرده اند تا جوانی از آمريکا يا شوروی ساعاتی يا روزی در فراخنای فضای گسترده گرد زمين به گردش برخاسته است. همکاری و هماهنگی دانشمند اقتصاد بانکدار وآمار گر ودر نتيجه معلم و رياضيدان وای بسا کارورزان ديگر موجب توسعه اقتصادی و گسترش علمی و پيشرفت دانش و هنر برای مثال در آمريکا شده است. پس عجب نکنيد اگر برای پيشرفت دانش و علم و قدرت بنيه اقتصادی کشور و تعميم و توسعه و اصلاح دادگستری و افزايش نفوس و گسترش بهداشت و زندگی و ...و...را عوامل ضرورتی بدانم .
شئون اجتماعی در هر مرحله به هم پيوسته اند و نمی توان در حصول نتيجه در هر يک از فعاليتهای اجتماعی آنهارا از هم تفکيک کرد مجال وفرصت گفتگو در اين زمينه فعلا تنگ است و حوصله صفحات مجله نيز اجازه اطاله نمی دهد و با اشاره به اين نکته بی مورد نيست گفته شود که مجال و فرصت برای کشور ما نيز بسيار تنگ است و نمی توان در انتظار فرصت نوبت به نوبت به يک يک مسايل مبتلا به پرداخت .
بايد يک جا برای تقويت و ترميم هر يک از شئون اجتماعی برخاست و دانش و علم اقتصاد و هنر وادب و حرف و صنايع و فنون مختلف را يک مرتبه و يک جا نو کرد و جان داد و تقويت نمود بی شبهه در تمام اين کوششها جوانان عهده دار وظايف مهم وثمر بخش اند و حاصل تجربه پيران نمونه مقدماتی و ابتدايی کار آنان است.

منبع كتاب اراده هاي پولادين معاصر