سفري در پيش است... |
ديروز يکي از فاميلهامون از يکي از دهات اطراف شهر تعريف ميکرد :
يه دهي يه جوري وروديهاش دره مانند بوده و دوتا پيرمرد نشسته بودند اينور دره و جاده اصلي رو که از اونور دره ميگذشته نگاه ميکردند يه ماشيني ميپيچه تو جاده ده و پيرمردها يکيشون ميگه اون ماشينه پيکانه و اون يکي ميگه نه خاوره !
ماجرا بالا ميگيره و پسراشون ميان سر طرفداري از باباهاشون دعوا ميگيرن و يه نفر تو اين وسط ميميره !!
نتيجهي اخلاقي اين ماجرا چيزيه شبيه اين تعويض شدن کابينه تو دقيقه ۹۰ آقاي خاتمي يه آدمهايي که اصلا نه پيکان دارند و نه خاور بايد اين چند ماه آخر جوابگو باشند.
:: سايت احمد شاملو براي مرحوم ايشون وبلاگ درست کردن! فکر کنم احمد شاملو اولين متوفياي باشه وبلاگ مينويسه!
:: عضويت من در صبحانه خيلي چيزها داره به من ياد ميده. خوشحالم چون به خبرنگاري واقعا علاقه دارم و حتما تمام تلاشم را براي هرچه بهتر يادگرفتن ادامه خواهم داد.
:: امشب به اميد خدا ميخوام برم تهران براي خريد. پولي نيست قرضي هست مردم پررو پررو قرضشون را نميدن ! امروز رفتم تو يه ادارهاي براي چقدر؟ فقط ۵۶ هزار تومن يارو دفترشو باز ميکنه و فاکتور منو هنوز به ذيحسابي نداده ! بعد از ۱۰ روز و الان همين الان اومده بود يه سري ديگه سفارش داده ميگه فلاني با ما راه نميآد . اي همهي فحشهاي عالم به زبانهاي گوناگون نثار تو باد ! آدمي تو !؟
:: خلاصه قرضي هست پولي نيست سفري در پيش است آيا به من جنس چکي خواهند داد؟ مغازهاي هست سرشار از خالي ! الهي الهي ...