--->

Sunday, March 07, 2004

ديروز به خاطر يه سري كار رفته بودم رشت. از آسمون بارون خيلي عجيبي مي‌اومد يعني نه اينكه تند يا زياد بياد. فقط يه ريز با قطرات فوق‌العاده ريز (آدم و ياد مثلا border با point يك مي‌انداخت. شهر من اينجوري بارون نمي‌آد البته كلا زياد بارون نمي‌آد ولي اگه بياد " تركي " مي‌آد يعني همراه با سيل توام طوفان و مقدار متنعابهي بوران !

..:: مرگ ::..
ايجابت را قبول مي‌گويم.
هر لحظه تو بگويي
تو بخواهي،
به قمارخانه‌ات مي‌آيم.
سفيدپوش و آزاد.
قصد باختن دارم.
امّا بدان
در خلوت و بي‌صدا.

شعر از كي؟ از همون كه بي‌صدا رفت.
يادش به خير جووني. مي‌رفتم زير بارون مي‌خوندم با خودم عين ديوونه‌ها :

ببار اي نم نمك باران
ببار اي ياور ديرين
ببار اي همدم ياران

به خونم تشنه است امشب
غم فردا غم هجران !

ببار اي نم نمك باران...