--->

Friday, May 14, 2004

come to me!

آقا ديروز هم گذشت...
بله يک کفش از همسرم و يک ادکلن با گيلاس (کلاس) از مادرخانمم و يک سررسيد از پدرخانمم بعد چند تا تلفن براي تبريک و خلاصه شام هم جاي شما خالي جوجه‌کباب به قول کورش (تو سريال نقطه‌چين) ياور استاد شديم!

ولي باز من در حيرتم ؟! هيچ حس خاصي ندارم! يعني زندگي همچين بي‌مزه شده برام! هر چيزي مي‌خورم نه اينکه مزه پلاستيک بده ! ولي حال هم نمي‌ده يعني استاد نمي‌شه! ياور!

امروز داشتم ترجمه کامل راز داوينچي رو مي‌خوندم ( يا شايد مي‌خوردم! چون جواب خيلي از سئوالهاي قديم من هم توش بود) و از صبح چشامو دوخته بودم به مونيتور و ديگه وقت نکردم برم وبگردي. الان برم يه چرخي بزنم ببينم دنيا دست کيه!