کپک کپکزدهي شيش سال مونده
|
حالم بوي کپک کپکزدهي شيش سال مونده رو ميده!
چرا؟
ديروز 500 هزارتومن حواله كردم به حساب تهران (يكي از همكاران) و همهش حس ميكردم كه يه چيزي يادم رفته ...
امروز صبح خاكبرگ اومده، يارو رانندهش مشگينشهري بود ديشب ساعت 11 زنگ زده ميگه اومدم بيان خالي كنيد!!! مرديكه ساعت 11 شب من كارگرم كجا بود؟! اين اولين علت كپكزدگي من. امروز صبح هم كه اومده يكسره داره از اردبيليها بد ميگه! بابا به من چه فلان بازاري با تو چي كرده؟ من كه دارم خودم هم كار ميكنم كه تو زودتر بري گم بشي كه !
كپكزدگي دوم: يه خانمي از همسايهها شيش روز اومده و هر بار دو ساعت تو گلخونه گشته و تمام گلدونها رو قيمت كرده و آخرش گفته زنگ ميزنم و ديشب ساعت 10 زنگ زده گفته فلان گل رو با فلان متن، ميفرستيد براي فلان مديركل كه تازه تشريف آورده، ساعت 8 صبح! با احترام و تشريفات خاص رعايت بشه حتماً ...
و امروز من فلكزده نيم ساعت خواب موندم و 8.5 تازه اومدم مغازه و ماشين اومده، يه مشتري نسيه اومده كلي اعصاب ما رو كار گرفته و بعدش حواسم رفته به اون خانومه كه ديدم رو پيامگير 700 تا پيام گذاشته كه : پس چي شد؟ ، ...
شما بوديد كپك نميزديد؟ من اولوم ؟! ( يعني من بميرم؟! يه جور جملهي دعايي هستش كه آدما وقتي كم بيارن به زبان ميآورند. خودم كف كردم از اين توضيح!)
تازه خانومه گفته پولشو بعدا ميده! حالا تو اين هير و ويري چشمم افتاده به تقويم ! امروز يازدهمه و من دهم 75 تومن چك داشتم و ديروز همه موجودي حساب رو فرستادم براي تهران! واي ددم واي ! ( اين هم يه جملهي دعايي ديگهست كه آدما وقتي به خاك سياه ميشينن روي همونجا كه نشستن مينويسن!)
همه گوشهكنارهاي دخل و جيب و كت و كاپشن رو ميگردم و به زور " من اولوم " - "سن اولسن" 50 تومن جور ميكنم ميبرم بانك . چون چك رو شمال خرج كردم حتما به خاطر زلزله هنوز نرسيده اينجا وگرنه بانك تجارت از اين شوخيها با كسي نداره! كه يه روز بهت فرصت بده.
الخ! ( از اصطلاحات مرحوم جلال آل احمد هستش يعني : الا آخر يا بالاخره )
حرص نخورم پسرم ايشالله پير ميشم ميميرم! راحت ميشم! ( چيكار كنم كسي نيست دلداريم بده ! خودم بايد خودمو دلداري بدم! )
شهر من زلزله شد!
شما رو نميدونم، ولي من به شدت از زلزله متنفرم! و آدم از هر چي بدش بياد... سي؟
بله سرش ياور ميشه استاد!
بعد از ظهر داشتيم dvd فيلم xXx رو ميديدم. که مشتري اومد، فحشگويان راش انداختم و اومدم سر فيلم، وقتي نشستم احساس كردم صندليم داره ليلي ميره! عين گهواره اولش گفتم حتما چون بدو بدو رفتم و اومدم ضربان قلبم رفته بالا... ولي پيش خودم گفتم مگه من فيلم كه ضربان قلبم منو تكون تكون بده؟! بعد آكواريوم بغل دستم رو متوجه شدم كه عينهو دريا آب بيست سانت ميره بالا مياد پايين! گلدونهايي كه از بالا آويزونند همچنين! آقا
زلـــــــــــــــــــــزلـــــــــــــــــــــــــــــــــه !!!!!!
بعد گفتم برم به خونه خبر بدم، يادم افتاد همه رفتن عروسي و خلاصه كسي نبود كه من نجاتش بدم! ( موزيك درام لطفاً)
آخرين زلزله شديد اردبيل مال سال حدود 76 بود كه سرعين رو ويرون كرد، من اون موقع چهارم دبيرستان بودم ( ما آخرين سري از نظام قديم بوديم ) و موقع زلزله جمعه بعداز ظهر بود حدود ساعت 5.5 و چندروز بود كه تبليغ يه فيلم از آنتوني كوئين ميكرد و من قشنگ يه پتوي پلنگي ( از اين نرم و نازكها) انداختهبودم زيرم و دراز كشيدهبودم و داشت فيلمه تيتراژش ميرفت... يهو من احساس كردم به تلويزيون نزديكتر از چند ثانيه قبلش هستم! و بعد ( تلويزيون ما تو يه كمد تو ديوار جاسازي شده كه بالاش هم چينيميني ميچينند!) چينيها پيش به سوي سر و كلهي روبوي بدبخت! شرق شوروق ( غرب غوروب!)...
خدا بخير بگزرونه، حوصله مردهجات نداريم.
( الان خبر رسيد زلزله مركزش چالوس بوده، طرفهاي كلاردشت و مرزنآباد. اميدوارم دوست عزيز مازيِار طوريشون نشده باشه.)
پروفايل آقاي محمدعلي ابطحي در Orkut بسيار جالبه ! (بايد عضو باشيد). كل اطلاعاتي كه از خودشون اعلام كردن اينه : خاورميانهاي، دين اسلام و آدرس وبسايتش.
خسته نباشيد :D
يه چيز جالب : من اكثر كانكتهام بيشتر از ۱۲ دقيقه نميشد قبلا! مگر اينكه يه دانلودي چيزي داشتهباشم. و از وقتي كه اوركات تشريف فرمان شده حداقل ۱ ساعت! اووووو
به زودي به خاك سياه ميشينم! شايد هم معتاد بشم ! آقا امكانات نيست ديگه چيكار كنيم!؟ يه سايت از اين فحشسايتها ( در مقابل وبسايت) امشب ديدم در مورد اعدام يه دختر موادفروش ( لينك من از صبحانه ولينك اصلي از zahra-hb بعدش رفتم قسمتهاي ديگه سايت رو ديد زدم يه فايل صوتي از مصاحبه يه راديو خارجي با يه زن تهراني كه طلاق گرفته و يه بچه داره و خلاصه امكانات نبوده و رفته ... شده!
داخل پرانتز يه متن از آستامينوفن يادم افتاد الان درست جاشه :
کليدی که تمام قفلها را باز ميکند
---
دختر باريک دانشگاه
---
قفلی که تمام کليدها بازش ميکنند
بله خلاصه اون خانمه مجبور شده شاكليد بشه ... نه ملكه قفلها بشه. كار ندارم، اعصابمو خورد ميكنه اين چيزها. كاري از دستم بر نميآد. فكري به كلهم نميرسه. راه حلي ندارم پس چرا حرف بزنم و بحث بيخود بكنم.
هل من ناصر ينصرني؟ اينجا بايد گفت.
ساده تر از آب
پيچيده در تن شب
روياي هر شب من
پيچك عشق و جنون
-----
م.صبا
آقا در مورد اورکات (Orkut) ميخوام كمي حرف بزنم ولي راست و حسينيش نميدونم چي بگم! مشخص نيست چيه و به چه دردي ميخوره
(البته نه اينكه آدم ندونه چيكار داره ميكنه آ. بگزاريد يه مثال بزنم. فرض كنيم همهي ما هر روز صبح بلند ميشيم كار ميكنيم غذا ميخوريم، از يه غذايي خوشمون ميآد از يه غذايي هم خوشمون نميآد، از يكي از همسايهها متنفريم و عاشق يه كسي هم هستيم و شب ميشه ميريم خونه و ميخوابيم و فردا باز هم تكرار و چند سال ديگه هم يه طور ديگه. حالا بياييد از بالا نگاه كنيد اين بشري كه همهي اينكارها رو ميكنه چيكار داره ميكنه؟ جواب اين سئوال خيلي سخت ميشه و براي همين هوارتا پيامبر استاد ميشن تا آدم رو آدم بكنن! ولي باز هم همون سئوال اصلي سر جاشه " براي چي؟" ...
سلمان هم در اين مورد مطلبي نوشته و از نظر تبليغاتي و درآمدزايي نگاه كرده.
اولش از ديدن اين اعتماد اعظمي كه در اعضاء هست : مشخصاتشون، عكسهاشون، علايقشون، گروههاي دوستيشون، عمق و عدم عمق روابطشون و همه چيزهاي ديگه واقعا منو شوكه كرد! خيلي عجيبه مثلا يه وبلاگ نويس خانمي كه نزديك ۳ سال هست وبلاگ داره و خيليها ميشناسندش و حداقل روزي ۵۰۰ تا ۱۵۰۰ تا هيت داره تا حالا من عكسي ازش تو سايتش يا جاي ديگه نديده بودم ولي يهو با اركات ميشه به همه جزئيات زندگيش رسيد و فهميد و آشنا شد. ( داخل پرانتز براي همه ما ايرانيها كه مدتهاست به زندگي پليسي عادت كرديم خيلي خوبه و كمك ميكنه از اين كمونيستبازيها دست بكشيم، منظورم همين كارهاي معمول خودمونه كه نبايد مثلا اسم خواهرمون رو بلند تو خيابون صدا بزنيم كه كسي ميفهمه يا مثلا يارو ميآد مغازه مثلا ميخواد خانمشو صدا كنه به دختر ۲۵ ساله ميگه : حاجخانم! و ...)
همين هنوز در ايجاد ارتباط با اوركات شوكه هستم، تازه پاي ايرانيها به اركات باز شده ولي تقريبا گروههاي ايراني ايجاد شده و تعداد اعضا دست كمي از ياهو نداره! و حتما تا دو ساله ديگه ياهو! حداقل تو ايران منقرض ميشه! درست مثل منقرض شدن شبكههاي قديمي بعد از اومدن ياهو. البته اگه ثبت نام عمومي آزاد بشه حتما گند اوركات در ميآدش!!
در مورد پست قبلي هم بايد عرض كنم كه Overcoat به فارسي نوشته ميشه چي؟ اوركت و كلمه Orkut رو هم ميشه اونجوري تلفظ كرد نه؟ پس قلب جالبي ميشه ازش درآورد.
چاكريم.
ما هم وارد اين دنياي زير زميني گشتيم. (دست بهروز جان درد نكنه كه دعوتنامه فرستاد)
اما چيست اين اوركات و ماذا هذا اوركات؟!
اوركت نه ها اوركات!!!
نحوه فرستادن مطلب جديد براي وبلاگ(در بلاگر) از طريق ايميل
|
كار كرد آقا كار كرد !
الان اين يكي رو هم دارم با جيميل، عزيز دل برادر ميفرستم.
براي فعال كردن اين امكانات بايد به ستينگ بلاگ خودتون بريد (Settings) و به پوشه ايميل (Email) وارد شويد، حال دو قسمت ميبينيد. اولي براي اين است كه يك كپي از آخرين مطلبتون براي يك ايميل خاص فرستاده شود. پس اگر ميخواهيد اينطور باشد آدرس ايميل مورد نظر را وارد كنيد. دومي همين امكان فرستادن مطلب از طريق ايميل است ( mail-to-blogger address) تو اين قسمت پشتبند آدرس وبلاگتون يه كلمهي حداقل 4 حرفي تايپ كنيد مانند blog و آدرس ايميل وبلاگ شما به اين شكل در ميآد : yourname.blog@blogger.com هر وقت شما مطلبي رو به اين ايميل بفرستيد subject اون ايميل به صورت تيتر مطلب و متنش هم به عنوان متن اون پست در وبلاگ شما ديده خواهد شد.
از نظر امنيتي اگر كسي اون پشتبند اسم شما رو بدونه ميتونه تو وبلاگ شما مطلب بزاره پس مواظب باشيد!
test sending blog by mail
|
يه امكانات جديدي تو اين بلاگر جديد ديدم كه ميگفت ميشه با ايميل براي وبلاگ خودم مطلب بفرستم و در حال حاضر مشغول تايپ همون ايميل مذكور هستم آيا كار خواهد كرد؟
خيلي هيجان داره، هر چند كه هيچ وقت استفاده نشه.
قبول كنيد مقاومت در مقابل اين طرح جديد قالب كه بلاگر ( بخوانيد گوگل!) به وجود آورده واقعا سخته و تقريبا خيلي از كهنهكارها هم به سمت تحول پيش ميروند.
امروز بعد از ظهر من هم بالاخره دل به دريا زدم و از سياهيهاي قالب قبلي به سبزي زشت و زننده اين قالب رو آوردم! حالا چرا زشت؟ چون واقعا تو ذوق ميزنه و شايد به همين خاطر از اين رنگ خوشم اومد!!!
فقط ناراحتيم از دست دادن سيستم نظردهي خوب و عاليه هالو اسكن بود كه ديگه گذشت ديگه، حوصله دوباره نصب كردنش رو نداشتم. با همين امكانات كم "نظردهي" بلاگر ميسازيم.
اگه در مورد قالب جديد نظري داريد خيلي خوشحال ميشم بشنوم. و حتما سعي ميكنم به نظر شما عمل كنم، چون هرچي باشه بيشتر بينندهها، يك صفحه اينترنتي رو ميبينند و بايد چشم اونها از ديدن مناظر زشت و بدتركيب خسته نشه تا دوباره به اون صفحه مراجعه بكنند.
آقا ضايع شدين تا حالا؟ نه مرگ من شدين؟
* ديشب من يک ( به فتح ي و سکون ک به شدت ترمزدستي کشيدن با ۴۰۵) ضايع شدم که نگو... يک ( به همان وضع فوق تلفظ شود لطفا. با تشکر روبو) ضايع شدم من آقا يک ضايع شدم...
و اما داستان. ديشب با پدرخانمم شام دعوت بوديم من سر شب سرم گرم اينترنت شد و يهو پشت خط اومد و تلفن قطع شد و پدرخانمم گفت مياد دنبالم. تا اينجا مشکلي نبود.
من هم مغازه رو بستم و رفتم خونه لباس عوض کردم و اومدم دم در که پدرخانمم رسيد، سوار كه شدم گفت اون جعبههاي دم در و كي له كرده؟! گفتم اِه من كه الان اومدم سالم بود ... كدوم بيشرفي رفته رو اينها و خلاصه !
نگو ايشون داشته تو مغازه رو نگاه ميكرده ببينه من تو مغازهم يا نه كه ماشين يه خورده ميره جلو و خلاصه ما يك ( به روش جمله شماره *) ضايع شدم كه نگو... از عمد اينجوري كرده ببينه من چه عكسالعملي نشون ميدم. يك دمق شديم اقا نگو...
خيلي مرد خوبيه پدرخانمم و تفاوت سني زيادي نداريم و ايشون همسن خواهر بزرگ منه و خلاصه رفيقيم باهم. رفيق چاي ! و چايخانهايم با هم!!
ولي خيلي خجالت كشيدم ديشب، چون تا حالا جز احترام چيزي در حقم نكرده و هميشه زحمتم باهاشه، ماشينش هر وقت بخوام دستمه و پول هر وقت لازم داشتم داده و خلاصه هوام رو داره و ديشب يك (*) ضايع شدم من آقا يك (*) ضايع شدم!
امشب من در اوج آسمانم! بله باز من کشيکم...
چقدر حرف براي نوشتن دارم و چقدر خواب پشت پلکم ميکوبد! و من ميانديشم :
باز پلک چشم من ميپرد
و هي کفشهايم جفت ميشوند
و کور شوم اگر دروغ گفته باشم...
( با اندکي تلخيص و تغيير به دليل باتري خالي بودن حافظه از فروغ)
حالا مرده کور شدهاش به چه دردي ميخورد؟ نميدانم.
خدا رحمت کند فروغ را که باعث شد احساسات پاک دخترانه و کودکانه هم شعر محسوب شوند. راستي آدم چقدر لذت ميبرد وقتي کودکي اينگونه حرف ميزند؟!
مثلا يه روزي هم قغ قغ هاي بچه شيرخواره رو به صورت آهنگ در بيارن يا شعرش بکنن. چه توپ ميشه؟ مثلا:
باغ دلغ مل قرفته بي
يفتي دم شوي آو روام ...
( باز دل من گرفته بود
رفتم دم جوي آب روان...)
ياور نميشم استاد. ساعت ۲۳ و خوردهاي هست و من خواب پشت پلک ترم ميخسبد!
چرا من امروز اينجوري شدم؟ شام املت بخوري و براي تبديل يه ديويدي فعلا سه و نيم ساعت وقتت تلپ بشه خوب شما هم ماعر ميشدی! ( ماعر معادل کودکانهي شاعر!)
خدا نيامرزد كسي را كه اين كلمه رو استادش كرد!
آقا يارو، عزيز دل برادر، مياد يه جنسي ميخواد مثلا 2تومنه خوب. چند تا حالت داره:
* اگه غريبه باشه و دفعه اولش باشه اومده مغازه شما ازتون ميخواد كه 1900 حساب كنيد
* اگه مشتريه و دفعه چندم يا چندصدمه كه مياد مغازتون انتظار داره 1700 حساب كنيد.
* اگه دوست و آشناست و سلام عليكي باهاش داريد انتظار داره كه 1500 حساب كنيد.
و اگه فاميله و از نزديكان هستش يا نبايد پول بگيريد يا اينكه مثلا 1000 تومن 500تومن يعني در واقع صلواتي ...
خوب حالا چند تا حالت داره:
* يا شما كلاهبردار فوق پروفشنال تشريف داريد و جنسي رو كه 200 تومن خريدين ميخواين 2000 تومن قالب كنيد كه در اينصورت ايول داره ياور!
* و يا شما يه كاسب محترم هستيد و اون جنس رو 1600 تومن خريديد و 100 تومن كرايه خورده و با بيست درصد سود ميديد 2000 تومن ( كه در اينصورت شما ظرف فقط يك سال ورشكست ميشيد! چون فقط آب و برق و گاز و تلفن و ماليات و عوارض شهرداري و كرايه حمل و نقل بار ساليانه 30 تا 45 درصد افزايش داره! پس ...)
خوب فرض كنيم شما بتونيد با تمام زرنگيهاتون يه جوري سرپا بايستيد و چند سالي دووم بياريد اونوقت حتما روونهي تيمارستان ميشيد با اين مشتريهايي كه وصفشون رفت.
اين بود خلاصهاي از وضعيت اقتصادي ميهن كريم بنده ايران.
آخرين راه حلي كه در اين دوره زمونه براي كاسب جماعت مونده خريد و فروش زمين خدا و ملك و املاك و ماشين و موبايل هستش كه هيچ كدوم بهرهاي براي كشور و ملت نداره و يه كسي رو ورشكست ميكنن تا كساني پولدار بشوند. رانت رشوه و... استاد ميشه و عدالت و انصاف در معامله جزمغلك !
حالا شما فرض كنيد من همون رند-گلفروشي هستم كه جنسي رو خريدم 900تومن و دقيقا 200 تومن كرايه خورده و من 500 تا از اون جنس دارم يعني كاميوني كه اون رو آورده از من 100هزارتومن سود ( دستمزد) گرفته، از تهران 12 تا14 ساعت راه اومده و كلا چند ساعت معطل بارگيري و خالي كردن شده و 100 تومن دستمزد برده از اين 500 تا جنس. ولي من از لحظهاي كه خاليش ميكنم روزي 4 تومن پول كارگر ميدم هر روز سه بار بايد آبياري كنم و يك ماه اگه بازار خوب باشه يا دوماه اگه بازار كساد باشه طول ميكشه كه اين 500 تا جنس فروخته بشه. اونوقت من رو اين جنسم 2000 تومن قيمت گذاشتم و از لحظهي خالي كردن دوست و آشنا و همون مشتريهايي كه تعريفشون كردم اومدند و با قيمتهايي كه خودشون تعيين كردن جنس ميبرن! حالا فكر ميكنيد من بايد از نظام اقتصادي كشورم راضي باشم و بهش افتخار كنم كه كارگرم و راننده كاميون بيشتر از من فروشنده جزء و حتي خود توليدكننده پول ميبرند ؟!
اگه ما عاقل بوديم الان به جاي راهپيمايي بر عليه آمريكا به خاطر قتل مردم فقير بيچاره عراق يه فكري به حال مردم خودمون ميكرديم... در نظر بعضيها افغاني يهلاقباي بوگندو شرف داره به ايراني اين زمون، اگه نمازش رو دوبله بخونه و روزي سه مرتبه زن بگيره و 10 سال يه بار ريشش رو نزنه و هميشه به فكر عيش و ترياكش باشه و صدالبته هميشه از دولت كريمهي خودش پاچهخواري بكنه!
« بازديد غير منتظره مقام معظم رهبري » ديگه داره شورش و در ميآره اين صداوسيما !!
آخه عزيز دل برادر بازديد از نمايشگاه بين المللي کتاب و بازديد از قسمتهاي مختلف بخش اخبار راديو و تلويزيون هم منتظره و غيرمنتظره داره؟ ها عزيز دل برادر؟؟؟
يه جوري ميگن مثلا رهبري معظم اومده باشه يهو از يه نانوايي ديدن کرده باشه (طبق سنن رضاشاه) اونوقت آره يه چيزي... تازه مگه ما غريبهايم ؟ مگه ما نميدونيم وقتي رهبري معظم ميخواد بره کنجونآباد، شيش ماه پيش همه نيروهاي اطلاعات همه سوراخ سنبههاي شهر و بررسي ميکنن؟ مگه ما نديديم وقتي قرار باشه يه مسئول دولتي جايي بره اونوقت به شدت ماشينهاي مدل بالا و مشکوک تو او شهر زياد ميشن؟ مگه ما نديديم وقتي خاتمي از خونهش ميره سرکار سه چهار تا ماشين کپي هم با هم حرکت ميکنند و ميرند، بعدش خاتمي خودش با پيکان ۵۸ ميره کاخ !!
هي هي بگذريم ... مقام الوهيت ديگه داره زيادي حناق ميشه تو گلوي ما...
راستي يه وقت آدم بره بازديدهاي وبلاگش رو ببينه و بنويسن :
IRI nahade Rahbari 192.54.36.98.x
رهبري رهبري تا انقلاب مهدي غيرمنتظره بيايي الهي الهي :D
موسيقي دلخواه من گم شده! از يابنده تقاضا ميشود يه cd براي من بنوازد...
چند وقته مشكله موزيك دارم، يعني حوصله ندارم هيچ آهنگي رو تا آخر گوش بدم چه خارجي چه ايراني و چه ترك براي همين اين حالت Alwayes On Top تو Winamp رو فقط براي اين گذاشتن كه من تا حد امكان Winamp رو كوچيك بكنم و هي بزنم بعدي (B) ...
راستي چند وقته ميخوام يه ريسكي بكنم و تو صبحانه تو يكي از نوشتههام عكس بزارم يعني متن خبر به همراه عكس اون خبر! فكر كنم حسين درخشان منو از زندگي ساقط بكنه! آخه ميدونيد خيلي آدم خشك و باضابطهاي هستش و احتمال ميدم به خاطر هواي سرد تورنتو باشه اين خواص زد انعطاف ايشون.
خيلي لينک براي معرفي دارم ولي حوصله چي؟ آفرين عزيز دل برادر ... حوصله ياور نميشه استاد!
update:
تصوير تو صبحانه رو قبول نكرد بايد با حودر مكاتبه كنم
امروز انقده کار کردم ديگه دارم ميميرم...
يه جکي بود ميگفت : داماده زنگ ميزنه به مادرزنش ميگه چه خبر حاج خانم اونم بيچاره پيرزنه ميگه : دارم ميميرم ننه! داماده هم زود ميگه پس من مزاحم نميشم!
خلاصه من هم ديگه رفع زحمت کنم بهتره ( دو نقطه.دي !!!! )
آقا ديروز هم گذشت...
بله يک کفش از همسرم و يک ادکلن با گيلاس (کلاس) از مادرخانمم و يک سررسيد از پدرخانمم بعد چند تا تلفن براي تبريک و خلاصه شام هم جاي شما خالي جوجهکباب به قول کورش (تو سريال نقطهچين) ياور استاد شديم!
ولي باز من در حيرتم ؟! هيچ حس خاصي ندارم! يعني زندگي همچين بيمزه شده برام! هر چيزي ميخورم نه اينکه مزه پلاستيک بده ! ولي حال هم نميده يعني استاد نميشه! ياور!
امروز داشتم ترجمه کامل راز داوينچي رو ميخوندم ( يا شايد ميخوردم! چون جواب خيلي از سئوالهاي قديم من هم توش بود) و از صبح چشامو دوخته بودم به مونيتور و ديگه وقت نکردم برم وبگردي. الان برم يه چرخي بزنم ببينم دنيا دست کيه!
خوب الان ساعت هشت و نيم عصر و تا الان ۲ نفر يادشون بوده که من در چنين روزي حدود چند قرن پيش پاي يه درخت سيب ترش به دنيا تشريف فرما شدم!
آره حدود ساعت ۶ بعدازظهر برادر خانمم که تو همدان دانشجو هستش زنگ زد و چند دقيقه پيش هم خواهرم زنگ زد و با تعجب گفت ميدوني امروز چه روزيه؟! راستش من اصلا هيچ حسي نسبت به اين روز ندارم!! واقعا و واقعا اين چند ساله اخير از هيچ چيز شاد نميشم ولي از همه چيز خيلي زود غمگين ميشم. مثلا امروز دستگاه چمنزن يه طرفش شکسته بود و واقعا اعصابم خورد شده بود. ( دونهاي ۲۰۰تومن و لامصب بدنهش پلاستيکه و به هزار زحمت چسب ماليش کرديم و ميدونم يه ساعت کار کنه دوباره فلج ميشه ) بگذريم..
آره قضيه درخت سيب اينه که صبح ساعت ۵ و ۶ مادرم تو خونهي قديممون که حياط بزرگي داشت و دستشوييش اونور حياط بود ( چه درختهاي ميوهاي داشتيم!) داشته برميگشته خونه و پاي درخت سيب سبز ترش (که همه تو حسرت يه دونه سيبش بودن و من معمولا همشو کال کال خورده و تموم کرده بودم ميماندند!) پا به عرصه وجود نهادم(( الهي پام قلم ميشد و نمينهادم ! چيه اين دنيا چسبيدين بهش ؟! يه خورده اخروي باشين بابا)) ميدونم زرشکککککککک....
ساعت ۱۲ظهره و يک باروني گرفته نگو... آقا يک ( با تلفظ شديد کاف. با تشکر روبو) تگرگي باريدن گرفت که نگو... راستي ديشب يعني نصفه شب خانمم بيدارم کرد که از صداي رعد و برق خوابم نميبره و از آنجا که من هم پترس شجاعدل نميباشم و آن رعدوبرق هم همچين رعدوبرق معمولياي نبوده و با آسمون قرنبههاي دوران کودکيمان فاصله بس بعيدي داشت اينجانب هم خوابم نبرد!
صبح هم رفتگر محلهمون ميگفت چند از جعبههاي گل من رو که بيرون چيديم و شب همونجا ميمونه زير پل جوب ۵۰۰متر اون طرفتر بيرون آوردن! ( يادم باشه يه چيزي بهش بدم صبح حواسم نبود)
ترکي به تگرگ ميگيم < نقل > درست همون نقل خوردني يعني سفيد و ريز و دايره مانند و به ترکي تلفظش ميشه < نوقول > . الان داشتم اينو ميگفتم که زمين رو سفيد کرد اين تگرگ البته ريز بودن ولي بسيار بسيار زياد! و بعدش باروني در حد ترکيدن کون آسمان! ( يه جايي پروردگار نوشته بود که : و کون آسمان را فرموديم تا بترکد و...) اينبار ديگه معلوم نيست کار کار کيه؟
ولي يه چيزي مسلم شده و اون اينه که امسال ( سال محترم ميمون ) همه کشاورزهاي اردبيلي ( حداقل ) بدبخت شدن. برف بهاره همه محصول اطراف اردبيل و مشگينشهر رو که نابود کرد ( مثل گردو. آلوچه. هلو. انگور. سيب. به. گيلاس. آلبالو و ...) الان هم که گلابي و مابقي درختهايي که گل دادند و سيبزمينيها رو هم داشتند ميکاشتند از دو هفته پيش نميدونم تگرگ اونها رو هم خراب ميکنه يا نه ... بدبخت شديم.
بدبختي بزرگتر من درخت گيلاس همسايمونه ! آقاي حسينآقا يه گيلاسي دارن توپ!
هميشه تابستون زندگي و عشق من گيلاسهاي درشت و آبدار اونهاست. خانمش که معلم ابتدايي من هم شده و بسيار بهش احترام قائلم ( خود حسين آقا هم معلم دبيرستان من بوده) هر سال تو يه سيني مرتب گيلاسهارو ميچيد و با برگ خود درخت تزئين ميکرد و به همسايهها نوبرانه ميآورد ... امسال ولي ( چند قطره اشک )
سلام اي ملت روبو پرور!
الان ساعت هشت و نيم صبحه و هنوز كسي به من نگفته تولدت مبارك!
چه دردناك...
امسال بعد از چندين سال اولين باريه كه تولدم يادمه!
واين اصلا مهم نيست چون اميدوارم سالگرد ازدواجم يادم نره وگرنه ميدونيد كه؟!
باري ببينم امروز اصلا كسي ياد من بيچاره ميافته؟
ما را به خير تو اميدي نيست راستش
|
راستش ما از طلا بودن پشيمان گشتهايم... لطفي كرده ما را گل كنيد!
از خير سيستم نظردهي خود بلاگر گذشتم. هالو اسكن بيچاره خيلي كاملتره.
چاكريم.
!new comment system by Blogger
|
سلام . از امروز صبح كه ديدم بلاگر تغيير كرده من هم به جنب و جوش افتادم و الان
ديگه سرم داره ميتركه! ولي بالاخره مثل اينكه درست شد ولي آقا اين قالبهاي جديد
بلاگر رو نميشه از دست داد. همشون توپن! يه دونه ناجور توشون نيست مخصوصا
راهنماييهايي كه داخل كدها نوشتن عاليه . سعي كردم يه دونه كد جديد بردارم و
تنظيمات قديم خودمو ببرم رو اون ولي خيلي اعصابمو خورد كرد. و مجبور شدم دوباره همين قالب قبلي رو درست کنم.
قسمت نظر دهي بلاگر اين جور نيست که رو يه صفحه جديد باشه و نظرات تو قسمت آرشيو پست مربوطه ميشينن و بنابراين يه خورده تنظيماتش با مثلا هالواسکن متفاوته و تا آدم اينو متوجه بشه يه خورده پير ميشه!
بهترين راهي که تونستم بکنم اين بود که يک قالب از اين جديدها رو بردارم و کدهاي مربوط به نظردهي رو ازش کپي کنم و بعد با رنگهاي قالب خودم هماهنگش کنم. باز هم کلي ازم وقت گرفت و فعلا قابل تحمله. ولي بازهم امکانات مويبل تايپ تو اين زمينه خيلي کاملتره و آدم رو وسوسه ميکنه به سمت دات کام شدن! ولي نه به خاطر هزينهاش که به خاطر نبودن مطلب تو ذهنم هنوز نميخوام سايت بزنم. يعني کارهاي تبليغاتيم هنوز به اندازهّهاي سايت شدن نرسيده. و نميخوام مثل www.ardinfo.com بيسامان و ول بشه . اين سايت كه قراره من طراحياش بكنم به سفارش يه آقايي ثبتش كرديم تا تبليغات شركتها و ادارات و ... از اردبيل اسپانسرش باشه و محتواي خودش اطلاعات عمومي شهر و 118 و غيره باشه. ولي يعد از يكي دو هفته هنوز رو هوا است.
شما راهنمايي خاصي فكري ايدهاي چيزي براي من نداريد؟
بلاگر متحول شد
از امروز كنترل پنلهاي بلاگر با رنگها و امكانات جديد عوض شده و امكان نظردهي براي بلاگرهاي مجاني هم اضافه شده است ( که از امکانات جالب آن اينست که هنگام نوشتن مطلب جديد ميتوانيد اجازه دهيد که آن مطلب نظردهي داشتهباشد ياخير) و از چندي پيش هم امكان ثبت بازديدهاي وبلاگ هم فراهم شده بود. صفحه اصلي بلاگر کلا تغيير کرده و هنگام ورود به سايت داشبوردي تعبيه شده که ليست وبلاگ(هاي) شما به همراه اطلاعاتي در مورد تعداد کل نوشتهها و تاريخ آخرين بروزرساني نشان داده ميشود. همچنين امکان اضافه کردن تصوير به پروفايل شخصي نويسنده و توضيحات در مورد خود نويسنده وجود دارد. در همين صفحه ۱۰ وبلاگ برتر از نظر بلاگر و ۱۰ وبلاگي که به تازگي آپديت شدهاند ليست ميشود. آخرين اخبار بلاگر و لينک helpهايش هم در اين صفحه هستند. همچنين از اين به بعد نام فايلهاي آرشيو ميتواند به نام تيتر آن مطلب باشد. ميتوانيد از امکان blog this! که کليدي هم روي تولبار google دارد براي فرستادن مطلب به وبلاگ خودتان استفاده کنيد. قالبهاي جديد با گستره انتخاب بيشتر و ... (لينک اصلي از حودر)
سلام.خدا
من يه دونه رئيس جمهور بيسواد كه فقط بتونه شكم ما بچه فقير مقيرها رو سير كنه و كاري به كار اينترنت بازي ما نداشته باشه نيازمندم
لطفا بدون هرگونه نامه نگاري و كاغذبازي فلسفي باشه لطفا... (با تشكر روبرو!)
همين ديگه اين يه مورد واسه من بسه. خبر دوم اينكه نماينده سوم و آخر و كاملا محترم مجلس هفتم تو شهر ما هم به سلامتي با 4000راي برتري نسبت به رقيبش انتخاب شد و از جمعيت حدود 400000نفري واجد شرايط راي حدود 90000 راي دادند.
سلام. امروز از بس گفتم آهار چه شکليه سلوي چه شکلي ميشه و نميدونم چي چيطور ميشه ديگه دهنم مو درآورد. آخه ميدونيد اين گلهاي بيروني که ديروز رسيده همه بچهاند و گل ندارن يعني به فصلشون مونده هنوز و چون يه جور نوآوري بود اين تنوع خيلي زياد گلها که من از پارسال مد کردم و مردم هنوز گلها رو زياد نميشناسن البته بيشتر جوونها چون مسنترها معمولا از دوران خيلي قديم اين گلها رو ديدند.
منظورم از تنوع يه تنوع واقعيه ! الان همين بيرون من ۱۱مدل نشاء کاملا متفاوت دارم که همشون هم تو باغچه جواب ميدن و تا اولين برف زمستوني گل روشون هست.
آهار. جعفري. تاج خروس . شاهپسند پاکوتاه رنگي. ميموني معطر . ابري آبي. سلوي بلند چند ساله. گل ناز پرپر. بنفشه. سنبلالتيو. آکلانتوس. آمارتوس ( اين دو تا آخري فقط برگ تزئيني قرمز رنگ دارن).
خلاصه بد گلفروشي نيستم! تشريف بياريد. راستي ديشب تا بيشتر از ساعت دو دووم نياوردم و رفتم خونه خوابيدم. گور باباي دزد کنسي که ميخواد بياد گل بدزده!
ولي امشب عليخان تشريف دارن تا صبح و خانمش هم الان يه توبيخ تلفني براش فرستاد! تا اون باشه ديگه نصفه شب زنگ نزنه بگه بيداري يا خوابي!
امروز صبح يه کاري هم کردم و از اينترنت عکس اين نشاءها رو جمع کردم و شکل پوستر چاپ کردم و انصافا مثل توپ اثر داشت تو فروش. چون تا ما بخواييم براي طرف شکل دو ماه آينده گله رو توصيف کنيم نيمساعت طول ميکشيد! بدطراحي نيستيم آقا...
عکسها رو فردا پسفردا جمع ميکنم يا به شکل بکگراند درست ميکنم تقديم شما هم ميکنم. حتما خوشتون ميآد چون عکسهاي با کيفيتي پيدا کرده بيدم.
راستي خيلي وقته ميخوام براي جستجوگر تصوير تو alltheweb.com توضيحي يا تبليغي تو صبحانه بنويسم چون واقعا عالي عمل ميکنه.
موتور جستجوي تصوير سايت alltheweb
که از طرف ياهو حمايت ميشود براي نشان دادن نتيجه تصاوير مورد جستجو به جاي ايندکس کردن کل صفحه حاوي تصوير فقط تصوير مورد اشاره را براي شما نشان ميدهد که بسيار در وقت و سرعت موثر است. اين موتور جستجو همچنين فايلهاي صوتي و تصويري را به طور جداگانه ميتواند مورد جستجو قرار دهد (مانند جستجو براي يک آهنگ يا کليپ يا يک مصاحبه از يک شخص خاص)
FATAL HESITATION (نام آهنگي از كريسديبرگ)
|
شب است و سکوتي در کار نيست ! آخه امروز پنجشنبه است و مردم در جوش و خروش براي کشلقمه !! ( بروزن سقلمه :) راستي چرا مردم دوست دارن شب پنجشنبه بيان و پيتزا بخورن؟ خيلي سئوال جالبي شده براي من. آخه ميدونيد الان درست در ميداني که ما مغازه داريم دوتا پيتزا فروش بغل ما و يه دونه روبروي ما و يه کافه سنتي هم كنارش در حال ارائه خدمات هستند. حالا کار ندارم کدوم بيشتر فروش دارند ولي همهشون خوب فروش دارن. پسرهاي جوون دانشجو که معمولا براي قليان ميان کافه سنتي- خانوادهها براي ساندويچ شبها ميان اين پيتزا فروشي ها و دختر و پسرها هم جاي دنج روبرويي رو انتخاب ميکنند. يکي از اين پيتزاييها روزي دخلش کمتر از ۵۰۰هزارتومن نميشه ! بقيه کمترن ولي بازهم نسبت به من گل فروش دوبل و سوبل در ميآرن. چرا؟ اگه بتونم بفهمم کجاي کار من ايراد داره خيلي خوب ميشه. البته يه چيزي مسلم هستش و اون اينه که هر شغلي زمان و مکان خاص خودش رو داره و شغلها به مرور زمان عوض ميشن. مثلا شما اين روزها آب حوضي ديديد؟ يا مثلا تا همين چند وقت پيش تو اردبيل آدمهايي بودند که لباس دست دوم و کويتي مياوردن دم خونهها ميخريدن يا ميفروختن. از اين آدمها ديديد تازگيها؟ ( البته امروز تو اداره دارايي رفته بودم يکيشون رو ديدم ولي اون سر تازهميدون (قديم ميدون مركزي شهر بود و حالا تقريبا يه چيزي تو مايههاي مولوي و سبزهميدون تهران شده ! از جون مرغ تا ماتحت شتر مرغ اينجا پيدا ميشه) اين معمولا وايميستاد و ديگه پيرمرد شده و نميتونه کار ديگهاي بکنه.)
بهشون ميگفتن « کهنه پالتارچي » يعني لباس کهنه فروش. مادرها معمولا مثل لولوخورخوره بچهها رو از اينجور آدمها ميترسوندن. حالا اين شغل با نمكيهاي مد روز حذف شده و آدمهاش دچار دگرديسي شدن. آپديت شدن :)
يه چيز ديگه که اينروزها رو درآمد بازار تاثير ميگذاره تبليغات و به خصوص برخورد فروشنده با خريداره. من خودم هميشه تمام سعيم رو ميکنم در حداکثر خستگيهام هم که باشم خوش برخوردي رو از دست ندم و رمز موفقيت شخص خودم هم در همينه ولي خواهرزادهام اگه تو مغازه باشه و مخصوصا تو اينترنت باشه مشتري يکميليون تومني رو هم ممکنه بپرونه! يا همکارم علي اگر از کسي خوشش نيايد يه جوري باهاش تا ميکنه که يارو بزاره بره... پشت گوشش هم نگاه نكنه.
تبليغات هم که ديگه نميشه ازش غافل شد و ناسلامتي من خودم که شغل دومم تبليغاته تقريبا به جز حسن سابقهي پدر مرحومم هيچ تبليغ ديگهاي ندارم. ولي خيلي در تلاشم و تا جايي که بتونم براي تبليغات خست نميکنم ولي خوب هميشه کمبود بودجه دارم!
:: الان ساعت درست ۱۲ نصفه شبه و من تو مغازه نگهبان تشريف دارم! حدود دو ميليون تومن گلم بيرون مغازه است و چون واقعا امروز از خالي کردن و جابجا کردن بار خسته بوديم نتونستيم بياريم تو مغازه و جاشون بديم . البته گلهاي بيروني هستند و جاشون همون بيرونه ولي انصافا شب آدم از فکر اين گلهاي عزيز خوابش نميبره. ( گل عزيز است غنيمت شمريدش صحبت ! چون اگر کسي ديگري نصفه شب صحبتش را غنيمت بشمرد من ورشکست ميشم! البته از نظر سعدي«؟» و لذيذ از نظر من ! )
چند دقيقه پيش علي زنگ زده بود براي اذيت ميگفت خواستم ببينم خوابيدي يا بيداري!
فردا نوبت اونه حالش رو ميگيرم!
:: ميخوام اگه تونستم برم وبگردي! پس ممکنه امشب دوباره پست داشته باشم.
راستي اون قضيه فاکتورهاي آموزش و پرورش ميدونيد چي شد؟ صبح رفتم دارايي گفتش فاکتور زير ۱۵۰هزارتومن معاف از ماليات تکليفيه و من يه فاکتورم ۱۲۷ و اون يکي ۵۶ هزارتومن بود و چون يارو کارفرماي نهچندان محترم ما رو فرستاده بود اينها هم فاکتورها رو جمع زدند و ۹۱۸۵ تومن از من فلک زده گرفتند. البته من از اين گرگهاي بارون نديده نيستم ! و قبلا فکر اين قسمتهاي تراژديوار آموزش و پرورش رو کردهبودم. الحمدالله وگرنه حالا بايد گربه ميکردم جلوي آقايون که اقا ترو خدا من ضرر ميکنم.
خلاصه امروز هم به سختي گذشت... تا فردا چه پيشآيد. مادرم اگه از مرحومي از فاميلها مثلا خوشش نياد و هم نخواد بهش توهين شده باشه هنگام نقل ازون مرحوم يا مرحومه ميگه « الله چتيننيگنن رحمت الهسين » يعني خدا به دشواري رحمتش بکنه! يه جور دعاي رندانه است که فقط ما رندها ميفهميم ! ( اهم :)
منم بدجوري دلم ميخواد اين آقاي «ز» ذيحسابي آموزش و پرورش رو به اين دعا مستفيد کنم!!!
راستي دلم براي نوشتههاي پروردگار تنگ شده ....
يه چيز مهمي ميخواستم بگم ولي... يادم رفت ! خوب يادم رفت ديگه چيكار كنم ؟ سركلاس درس نيستم كه شاگردها مسخرهم كنن؟
آهان يادم اومد. آقا يادتون يه بار گفته بودم آموزش پرورش برام كار مياره و بعد چند ماه بايد دنبال پولش يورتمه برم عينهو اسپ ! (ASP) ؟!
بله امروز ديگه همكارچاپحونهم تو تهران صداش دراومده كه فلاني پول بفرست و من به اينها متفرش ! (فشارمند : مفروش و يا يه چيزي تو مايههاي فشار دادن! ) { آخه كلمه اصلي يادم نميآد (-: } بله ، و يكيشون با اون يكي درگير شده يا نميدونم درزگير شده و ما رو فرستادن تا شنبه و يه قبض نوشتن دستمون كه مبلغ 95760 ريال براي مالياتش ببريم بريزيم تو حلقوم دارايي! براي چقدر فاكتور؟! 127هزارتومن !!! لعنت به من كه براي اينها كار ميكنم تازه همين چند دقيقه پيش هموني كه درزگير شده بود يه گزارش آورده ميگه رنگي و ترتمييز و قشنگ درست كن ميخوايم بفرستيم تهران ! فردا صبح ساعت 8 ميام ميبرم ! كشك ...
همين ديگه چيزهايي تو مايههاي دود در حال خروج از دودكشهاي كلهام ( گوش!) ميباشد. تا اطلاع ثانوي مشترك مورد نظر گاز ميگيرد!
اين ويروس جديد w32.sasser.worm پدر ما رو درآورد اين چندروزه و خلاصه كاكنت نداشتيم. لينك پتچ ويندوز xp اميدوارم شما مثل من منتظر نشيد كه آلوده بشيد و بعد پدرتون دربياد تا ترك بريد! D:
خلاصه شونصد جور روش رو امتحان كرديم تا پتچ كذايي بيادش. و اما اينكه يه تجربه بزرگ براي من شد كه حداقل هميشه حتما رو كانكتي كه درست ميكنم فايروال بگذارم. و البته حتما ميتونيد حدس بزنيد كه من به محض كاكنكت شدن به كدوم ISP آلوده به ساسر شدم؟ بله يورد : http://www.yoord.com ( از اونجا كه مردم تو گوگل تايپ ميكنند و به اين وبلاگ ميرسند آدرسش رو كامل مينويسم كه آقايون خانوما اين ISP دفعه سومه كه منو ويروسي ميكنه و هربار من زنگ ميزنم ميگم آقا سرورتون ويروسي شده و ميگن نه آقا امكان نداره ! ولي سرورشون تا چند ساعت خاموش ميشه معمولا ! من خودم چارهاي جز خريدن كارت از اينها ندارم( به خاطر دسترسي به صبحانه )ولي شما اگه ميتونيد كارت اينها رو نخريد شايد درست بشن.)
در پايان از همه آقايان و خانمهاي انقلابي و زحمت کش در شرکت حزباللهي و مردميSymantec به خاطر كمك به قشر مستضعفي مثل بنده در جهت اعتلاي ارزشهاي دين مبين اسلام و از بين بردن ويروس كثيف و عامل نفوذي دشمن مستكبر ( موسوم به لقب موهن و متوحش ساسر ) تشكر و تقدير به عمل ميآورم. ( با تشكر روبو )
خلاصه ديگه آقا ...
اين سايت هم خوب چيزي بوده ما تا حالا ازش غافل بوديم. تو اين صفحه تقويم جالبي براي نشان دادن تاريخ شمسي در سايت يا وبلاگ شما دارد. البته براي وبلاگ نميتوانيد براي هر پست استفاده كنيد بلكه براي كل صفحه يكبار استفاده ميشود. يعني اگر براي هر پست يكبار بگذاريد براي همه نوشتههايتان آخرين تاريخ را نشان خواهد داد.
:: آقا ديروز بدخرجي كردم و بقول خودم يه شيويدي (dvd) خريدم . LG ۱۶ سرعته و عجب سرعت كپي دارند اين شيويدي ها آقا ۲ گيگابايت رو تو ۳ دقيقه كپي كرد رو هارد . فك ما رو ميگي آقا ...؟! اينجوري شده بود ) (
خلاصه از ديروز دربدر دنبال فيلم شيويدي ميگرديم و يه كارتون به تورمون خورده با چهار تا كارتون تاپ : shrek, IceAge, Spirit و عزيز دلم NEMO توپ بود ديگه.
و امروز هر دوقسمت ¤ تيغ ¤ blade اين قسمت دومش خيلي حالي حولي داد. مخصوصا اون دهنهاي مكانيكي واقعا واقعي ! ديديدش؟ عجب چيزي ساختن.
:: فعلا فقط در حسرت شيويدي رايتر به سر ميبرم و غمهاي ديگر روزگار كمرنگ است. البته به جيز a70 كانون و پرينتر ۱۹۰۰ اپسون ... اين بيشرفهاي كافر چقدر چيزهاي خوب خوب ميسازن و ما رو تو حسرتش ميزارن؟
آخر اين امت مسلمان را چه شد؟؟
هوا سنگين دل غمگين شب سرد (؟!)
چند دقيقه پيش سه تا از آقا پسرهاي دانشجوي ناناز ماماني تشريف آورده بودند براي شب شعر فرداشون گل امانت ميخواستند! راستش ما به هيچکس و هيچ احدالناسي امانتي چيزي نميديم. يعني تو کار ما نميشه. يه خورده سخت گرفتم و بعدش يهو ياد يکي دوسال پيش خودم افتادم ...
يه گروه شعري داشتيم به اسم ( يکي از شاعرهاي معاصر!) هفتهاي دو جلسه از تمام کارهامون و زندگيمون ميزديم و ميرفتيم سر جلسه شعرخواني که معمولا تو زير زمين يکي از ساختمونهاي دانشگاه بود . چند تا صندلي و کلي آدم سرپا و يه عالمه دل عاشق!
چه روزهايي بود. تقريبا پاي ثابت ۴۰ نفري ميشديم و دم و دستگاه داشتيم و برو بيايي که نگو . جالب ترين قسمت کار اين بود که هر دختري براي يه پسري شعر ميگفت و برعکس يعني مجرد نداشتيم!
موضوعات شعري بيشتر عاشقانه بود و احساساتي و گاهي خيلي کم سياسي. يعني سياسي نويسي تقريبا ممنوع بود چون جاسوسهايي بودن که به بروبچ حراست آمار ميدادن و هفته بعد رو تابلو ميديدي نوشته جلسه انجمن ادبي فلان اين هفته تشکيل نميگردد. براي همين شعرهاي اجتماعي و سياسي جاشون فقط تو کاغذهايي بود که دست به دست ميشدن و همه بيسرو صدا ميخوندن و سرشون و خيلي فيلسوفانه تکون تکون ميدادند!
هر جلسه از استادهاي ادبيات دانشگاه دعوت ميشد که بيان و شعرها رو گوش بدن و نظر بدن. من معمولا با سکوت مواجه ميشدم يعني يه چندماهي طول کشيد که بين اون همه غزل نويس و شعر نو يه ترانهنويس هم آدم حساب بشه ! يعني يه روز يکي از استادها بعد از يکي از ترانههاي من با يه بهت و شگفتي خاص گفت خيلي وقته ترانهنويسي خوب تو ادبيات ما از ياد رفته شما سعي کنيد همين سبک رو ادامه بديد و موفق ميشيد! ولي ما نشديم!
از اولين نفراتي که تو عشق شعر و شاعري شکست خورد من بودم. يعني ازدواج کردم و چشمه شعر من خشکيد که خشکيد ! ديگه حتي وقتي خودم هم تلاش ميکردم کلمات رو به همديگه ببافم نميشد. ( خانمم وقتي دفترهاي شعرمو ديد گفت يه چيزي هم براي ننوشتي تا حالا؟ آقا ما هم هي زور زديم هي زور زديم ! مگه اومد؟! نه! خلاصه متهم به دزدي شعر و از اين چيزا کرد مارو...)
بعد از من کمکم ازدواجها زياد شد و بچهها فارغالتحصيل شدند و گروه از هم پاشيد. خيلي وقته وحيد ( مدير تيم و هماهنگ کننده) رو نديدم و اصلا خبر ندارم بازهم دور هم جمع ميشن يا نه؟ فقط ميدونستم که يه مجله طنز شروع کرده و شماره اولش رو که من ديدم گفتم به شماره سوم نميرسه و نميدونم چي شد بالاخره.
:: هر شبي
نصفه شبي
زير بارون
توي مه
کار ما
رد شدنه !
توي درس عاشقي
پيش استاد ازل
کار ما رد شدنه !
يکي ديگه:
:: گل زرد خشکيام
پيچيده غم رو ساقههام
نشسته تو ترانههام
تو صدام هميشه غم بوده
همراه من تو قصههام ...
و آخري:
:: ببار اي نمنمک باران
ببار اي ياور ديرين
ببار اي همدم ياران
به خونم تشنه است امشب
غم فردا
غم هجران
ببار اي نمنمک باران...
اين لينك موزيك را حال كنيد تا با مشكل مواجه نشده و برش نداشتن.
60 تا آلبوم ايراني با كيفيت عالي و خوب. با فرمت ram, mp3 خوب ميدونيد كه فايلهاي رم رو real audio, jet audio ميخونند.
خوب در جواب دوست عزيزي که در مورد نحوه تنظيم آوانت پرسيده بود عرض ميکنم که : آوانت براي ايميل pop3 از هر برنامهاي که روي کامپيوتر شما باشد استفاده ميکند و defualt اين برنامه outlook است براي انتخاب برنامه ديگري به عنوان پيشفرض برويد به tools و Avant browser options و email client و انتخاب کنيد که ايميل شما پاپ۳ هست يا Web mail ( ايميلهايي که روي ياهو دات کام هستند وب ميل است) يا همان گزينه outlook را فعال کنيد اگر از ايميل ياهو ميخواهيد استفاده کنيد وب ميل را فعال کنيد و در قسمت آدرس زير اين گزينه تايپ کنيد : http://mail.yahoo.com و پس از آن هروقت شما روي علامت پاکت نامه در قسمت آيکونهاي بالاي نوار آدرس در صفحه اصلي آوانت کليک کنيد صفحه لوگاين ياهو خواهد آمد.
:: در مورد تعريف کردن شمارهگير سريع ( ميانبر) براي صفحاتي که شما زياد به آنها سر ميزنيد برويد به Avant browser options و URL Alias و کليد add را فشار دهيد و در مرحله اول حرف مورد نظر را وارد کنيد مانند x و اينتر بزنيد و حالا آدرس را تايپ کنيد مانند http://www.yahoo.com حالا اگر ميخواهيد آدرس ديگري وارد کنيد همان مراحل را طي کنيد.
:: آوانت يک ويژگي ديگر هم در مورد جستجوگرها و مترجمها دارد که تقريبا شبيه همان اسم مستعار (Alias) عمل ميکند . حتما اگر زبان آوانت را روي فارسي قرار دهيد و کمي خودتان کنجکاوي کنيد خيلي چيزهاي جالبتري پيدا خواهيد کرد. باز اگر لازم به توضيح بود بنده در خدمتم.