--->

Wednesday, June 30, 2004

لعنت به اين زندگي

وقتي كار نمي‌كند، چرا در بوق و كرنا مي‌كنيد؟ عزيز دل برادر!
كار نمي‌كند، يعني آشغال است، فكر كنم دوباره چندصد ميليوني بيت‌المال را پياده كرده‌ايد برادر!
آقا كار نمي‌كند خلاص!

همين رئيس‌جمهور بيست‌ميليوني كه ديروز آمدند اردبيل و سدي را افتتاح كردند كه سه‌ماه ديگر حداقل كار دارد... خودش نمي‌داند؟! رنگ خط‌كشي جاده‌ي روي سد هم هنوز خشك نشده‌بود! بالاترين قسمت سد يعني محل آبريزش را از 15 روز پيش گفته بودند بايد تمام شود، شب و روز كارمي‌كردند ولي آيا تمام شد؟ اين تمام شدن آيا به درد مي‌خورد؟ چرا پول مردم را حرام مي‌كنيد؟ مگر ما ماليات دهنده‌ها پدرمان درنيامده و اين پول را به شما نداده‌ايم؟؟؟

بازارچه الكترونيكي وزارت فخيمه‌ي ICT را عرض مي‌كردم ! تو رو خدا اين لينك چقدر تابلو است؟

فكر مي‌كنيد، ظرف چند ثانيه اين سايت رو مي‌شه هك كرد؟!

من چون صبح تا شب معمولا مغازه هستم، و مجبورم راديو جوان گوش بدهم... امروز از صبح تا حالا صبر كردم ولي ديگه قاط زدم! هي تبليغ بازار الكترونيكي اداره پست!!
لطفا بريد به اين سايت اداره محترم پست (كلي سرمايه و كارمند و تشكيلات دارند اينها) ‌و ببينيد كه يك لينكي كه درست كار بكنه و پيام ارور نده وجود داره؟!
بازارچه‌شون كه مي‌گفت با ۱۹۵ فروشگاه قرارداد دارند و چندماه تست كردند و حالا كشوري‌اش مي‌كنند. ولي تنها پنج شش فروشگاه و تنها ۱۰ بيست محصول تو ليست همه شهرستانهايي كه لينكشان كار مي‌كند وجود دارد... تازه يكي در ميان محصولات ارور مي‌دهند... چرا؟!

مگر ماها بچه‌ايم؟! مگر ملت فقط آنهايي هستند كه با اخبار افتتاح‌ها و اختراع‌ها خوش‌خوشكشان مي‌شود؟ اين ميليون ميليون درآمد اداره فخيمه ICT كجا مي‌رود؟ باور كنيد اگر اين پروژه‌ها را بدهند مجاني بچه‌هاي بلاگر بنويسند خيلي بهتر از اين در مياد!

Tuesday, June 29, 2004

هنوز هفت هزار سال خوشي، ارزش هفت روز غمگيني را ندارد

به آن کس که ...

به آن کسي که وظايف و اهدافش را مي‌داند.
به کسي که به انتهاي جاده مي‌نگرد و مي‌داند سفر سختي در پيش است.

به کسي که آن مشکلات را سهل نمي‌انگارد
و در مقابل، آن مشكلات را فاش كرده و باعث نمايان شدن آنها مي‌شود.

به كسي كه بيكسان را از احساس تنهايي مي‌رهاند.
كسي كه تشنگان و گرسنگان عدالت را خشنود مي‌سازد، كسي كه ستمگر را وادار مي‌سازد حسي به بدي حس ستمديده‌گان داشته‌باشد.

به كسي كه هميشه آماده مواجهه است، گوشهايش هميشه مي‌شنوند، دستهايش كار مي‌كنند و پاهايش در حركتند.

به كسي كه تداعي كننده حافظ بزرگ، در اذهان است، آنهنگام كه مي‌گويد: هنوز هفت هزار سال خوشي، ارزش هفت روز غمگيني را ندارد.

به كسي كه امشب اينجاست، شايد او همنوا با همه ما، امثال خودش را گسترش دهد، و شايد هنوز روزهاي سختي در پيش داشته باشد. براي اينكه او كارهايي را كه نياز است انجام دهد. براي آنكه نسل آينده مجبور به كوشش براي كارهايي نباشد كه اكنون به انجام رسيده‌اند.

و شايد به آهسته‌گي گام برمي‌دارد،
زيرا صلح مورد نظر او صلحي دگرگون شده‌است،
و دگرگوني، دگرگوني واقعي، هميشه زمان مي‌برد.

پيام پائولو كوئلو به سركار خانم شيرين عبادي، در مراسم نوبل صلح. اسلو 11دسامبر2003

ترجمه متن نامه پائولو كوئلو بود از اين صفحه در سايت شخصي‌اش (فارسي) (انگليسي) و جالب اينكه عرض كنم به خدمتتان كه اين نامه توسط مايكل داگلاس در اين مراسم قرائت شد. (ميدانيد كه مايكل داگلاس همسر كاترين زتا جونز است! و هر دو در مراسم نوبل حضور داشتند... احتمالا به دليل رفع خسته‌كنندگي سخنراني‌هاي پير و پاتالهاي دنياي سياست!)

راستي، آخرين كتاب پائولو كوئلو، يازده دقيقه نام دارد و بنا به نظر اكثر كارشناسان ادبيات احتمال دريافت مجوز براي ترجمه‌اش خيلي كم است. از اولين روزهايي كه كتاب منتشر شد، فصل اولش را بنده گرفتم و ترجمه‌اش در اين صفحه موجود است. براي علاقه‌مندان عرض كنم متن انگليسي همين ترجمه هم در اين صفحه است. اميدوارم خوشتان بيايد.

راههاي رسيدن به خدا چندتاست؟

هيچ‌چيزي الان تو زندگي‌ام به اندازه كدنويسي با CSS لذت‌بخش نيست!
اي کاش زودتر از اينها با جاوا و سي‌اس‌اس آشنا مي‌شدم. درست همون احساسي رو دارم که اولين‌بار با اچتمل يک صفحه درست کرده بودم. احساس در اوج آسمان بودن...

اين لينکهايي رو که سمت راست است با سي‌اس‌اس ساخته شده و خيلي بهم حال مي‌دن!
مثالهايي براي کار با css رو در اين لينکهاي زير مي‌توانيد پيدا بکنيد. ولي بهتره يه مطالعه کلي از css رو در اين فايل داشته باشيد و بعدا به سراغ مثالها و نمونه کاربردها بريد.

مرجع کدهاي جاوا (فايل زيپ حدود يک مگابايت)

راهنمايي براي css
مثالهايي براي css
تقريبا يک راهنماي کامل و بدون کم و کاست براي css
نوشتن متون عمودي با css
منوهايي جالب و رول اور شونده
افکتهاي ديداري بسيار زيبا براي متون در css
تنظيم رنگهاي اسکرول‌‌بار کناري پنجره‌ها در css
تنظيم جداول حرفه‌اي (جدولي که رديف تيترش اسکرول نمي‌خورد)

خودم را وشما را دعوت مي‌کنم به تقواي الهي و استفاده از css در زندگي معنوي، باشد كه رستگار گرديد.

راستي كاغذديفالي ديروز هي‌دي كِلام آلماني بود در تبليغات لباس، در حالي كه كنار يك اسب تبتي ايستاده بود در کوههاي تبت!
امروزي هم تبليغ شركت لورل است (آرم لور را حذف نکردم) براي لوازم آرايشي. پاتريشيا هارتمن.
به خاطر هوستينگ و اين جور مشکلات فعلا از خير آرشيو کاغذديفالي گذشته‌ام.

Monday, June 28, 2004

سه چيز را نمي‌توان مخفي كرد : عشق، آتش و شعر

۱- اسپم چيست؟
۲- آيا ايميل زدن هم مانند هر نوع نامه‌نگاري ديگر آداب دارد؟
۳- جواب سئوالهاي بالا کجاست؟

۱- فکر مي‌کنم اسپم نامه‌اي است که من به عنوان گيرنده از کساني که نمي‌شناسم، يا اگر مي‌شناسم تا حالا با او ارتباطي نداشته‌ام به صندوق پستي من مي‌آيد و در بي‌ضررترين حالت ممكن است حاوي تبليغات، عكس‌هاي ناجور، درخواست‌هاي عجيب غريب و غيره باشد. ولي معمولا اسپم حاوي ويروس! تروجان و انواع و اقسام جك وجونور الكترونيكي است كه بسيار هوشمندانه طراحي شده‌اند و كافي‌است يكبار اين اسپم را باز كني، و تا ابد بايد هي delete بکني!

۲- نظر شخصي من اينست که ايميل نوشتن خود هنري است در حد هنر ميرزابنويس‌هاي قديمي! باور کنيد يک ايميل با متن درست و صحيح و بدون حاشيه‌روي يا زياده‌پردازي واقعا لنگه کفشي است در بيايان!
علت نوشتن اين متن من هم همينست. امروز ايميلي از آقايي دريافت کرده‌ام که ۱-ايميلشان در ياهو است. ۲- در تيتر نامه آمده‌است ersale sheer كه با كلي دقت ترجمه مي‌شود :ارسال شعر ۳- کل متن نامه فقط اين دو کلمه است: کريم شفائي ۴- يک فايل ۱۰۰کيلوبايتي Word هم به آن الصاق شده‌است.

شما دريافت كننده اين ايميل چه چيزي مي‌فهميد؟ از آنجا شخص فرستنده را نمي‌شناسيد. تيتر ايميل ناقص است. متن نامه ناقص است. فايل 100كيلوبايتي براي سرعت اينترنتي 2.5كيلوبايت در ثانيه نسبتا زياد است، پس كل ايميل شك برانگيز است!

ولي خوب من ايميل را بازكردم و شعرهايي در آن فايل بودند كه معلوم است آقاي شفايي زحمت زيادي براي نوشتن آنها كشيده‌اند ولي اگر ايشان تصميم دارند براي ديگراني هم اين ايميل را بفرستند پيشنهاد مي‌كنم اينگونه تنظيم بكنند.

۲-۱- زياد مهم نيست ايميل مجاني باشد يا پولي ولي الانه مي‌توان ايميل به نام شخصي را با قيمتي كمتر از 5هزارتومن در سال هم پيدا كرد، از همان Isp که اينترنت مي‌خريد بپرسيد. ولي واقعا زياد مهم نيست. الانه جي‌ميل کارايي خيلي بيشتري نسبت به هر ايميل شخصي دارد.

۲-۲- تيتر ايميل بايد گويا باشد. اگر من بخواهم براي کسي شعر بفرستم از کلمات باراني(به قول منيج) استفاده مي‌کنم! ولي شما بهتر است خلاصه منظورتان را بنويسيد. مثلا بگوئيد هدفتان استفاده از اشعارتان در مجله اينترنتي گيرنده نامه است، يا اينكه او نظرش را در مورد اشعار شما بگويد يا هر هدف ديگري داريد، خلاصه‌اش را در تيتر ايميل حتما بنويسيد ونگران طولاني بودنش هم نباشيد، فكر مي‌كنم حداقل 256 كاراكتر مجاز باشد كه مي‌شود يك سطر كامل.

۲-۳- متن نامه را به دقت بايد نوشت. اگر ايميل فقط براي يك نفر فرستاده مي‌شود شما آزادي عملي زيادي داريد، يعني مشخصات كامل طرف مقابل را بايد بنويسيد و از كلمات احترام‌آميز در حد كافي استفاده كنيد.

مثلا القابي مانند : دوست عزيز يا جناب آقاي فلان يا سركارخانم فلان ديگر ساده‌ترين و محترمانه‌ترين كلمات خطابي هستند.
اگر گيرنده شما را نمي‌شناسد حتما خودتان را معرفي بكنيد، يا اگر مثلا ملاقات يا برخورد كوچكي با گيرنده، خيلي قبل داشته‌ايد آن اتفاق يا خاطره را يادآوري بكنيد، همه اينها موجب جلب اعتماد مي‌شود و باعث مي‌شود ادامه نامه شما هم خوانده شود.

حالا وقت نوشتن هدف فرستادن نامه است. فرض من اينست كه نامه‌اي كه مي‌فرستيم نمونه اشعار ما است كه در وبلاگي نوشته‌ايم و مي‌خواهيم گيرنده، اشعار را بخواند و اگر خوشش آمد به آن وبلاگ لينك بدهد. خوب بهترين روش درخواست لينك متقابل است يعني بايد اول ما به او لينك بدهيم. و چند روز بعد اين ايميل را بفرستيم و بگوئيم فلاني لطفا شما هم به ما لينك بده. طرزگفتن اين يك جمله بسيار مهم و حياتي است!! چون ممكن است گيرنده از لحن شما خوشش نيايد! اين ديگر فرمول ندارد و شما بايد نوشته‌هاي آن شخص را دنبال كنيد و ذهنيتي از شخصيت او داشته‌باشيد آنگاه اين جمله را مي‌توانيد تنظيم بكنيد.

(باور كنيد همه اين بلاها كه شرحشان رفت براي من اتفاق افتاده! يكي خنده دار اينكه من اولين بار مي‌خواستم از پينك‌فلويديش لينك بگيرم! يك ايميل اينجوري با تمام فن و فنون تنظيم كردم و فرستادم! جواب نامه اين بود كه : من حالا به كجا بايد لينك بدم!؟
(: يادم رفته بود آدرس وبلاگم رو بنويسم!!!!)

۲-۴- فايلي را كه الصاق مي‌كنيد تا جايي كه ممكن است كم حجم بكنيد. زيپ بكنيد. قسمتهاي اضافي را حذف بكنيد و غيره

۲-۵- چشمانتان را ببنديد و كليد Send را فشار دهيد! اميدوارم مانيتورتان نتركد!

۳- جواب سئوالهاي بالا در همان کتابهاي دستورزبان فارسي سالهاي مدرسه‌مان است. همانهايي که در کلاسش يا مي‌خوابيديم يا فوتبال مي‌زديم! حالا واقعا در نوشتن يک نامه‌ي درخواست يا يک نامه عاشقانه حتي عاجزيم!

هدف آقاي شفايي عزيز را در فرستادن نامه‌شان نفهميدم و من اينكاره (شاعر) نيستم و نمي‌توانم در مورد شعرهايشان نظر بدهم ولي بعضي‌هايش نظرم را جلب كرد:

اشك هاتو پاك كن دختر / اين جاده هاي غريب / هيچ مسافري را به سوي تو نخواهد آورد! /
اشك هاتو پاك كن دختر / آدم كه با چشم هاي گريان / راه نمي افته به سوي افق هاي دور- /
بند ساك دستي ات رو بنداز روي شانه راستت / و راه بيفت /
اگه همه سفر مي كنند كه چيزي به دست بيارند / تو سفر مي كني كه چيزي رو از دست بدي! /
- غم هاتو بذار و راه بيفت!


و ديگري :
مي گويند از عشق سخن مگوي
راز دل با لب ها در ميان مگذار،
آخر عاشق لال مگر كسي ديده است؟


و ديگري :
فقط آنهايي كه باد كاشتند-
طوفان درو كردند!
من كه برايت هزار سينه آواز خوانده بودم
از پرواز پرستوهاي عاشق،
براي چه گرفتار گردبادي ام كه-
مرا در خود مي پيچاند و مي غلتاند و مي گرياند؟


و ديگري:
نمي خواهم برايم اشك بريزي
اشك هايت را براي صبحانه مان نگهدار
نيمرو با قطره هاي اشك تو عجيب مي چسبد!
امشب بيا بزنيم زير خنده و به مضحكه اي بخنديم
كه روزهاي مان تاريك تر از شب هاي مان رقم زده است!


اشعار بسيار خوبي هم در بين اشعار ايشان بود ولي چون وبلاگ من رگه‌هاي از فکاهه هم دارد اينها را انتخاب کردم، اگر دوست داريد متن كامل اشعار ايشان را دانلود كنيد.
(فايل زيپ حدود 24 كيلوبايت.)

نظر شخصي من هم به عنوان فقط يك خواننده غيرمتخصص اينست كه ايشان معمولا بعداز خواندن اشعار بزرگاني مثل سپهري شعر سروده‌اند و براي همين رنگ و بوي كلماتشان جديد نيست. شعر فقط بيرون ريختن احساس، با هر كلمه‌ي دم دستي، كامل نيست و شعر امروز درست است كه طغيان است ولي ديگر سيل‌آب نيست كه هرچيزي را بشويد و آبي به رنگ گِل باشد... جملاتي گاه عاميانه را با كلمات رسمي چگونه به هم پيوند مي‌زنيد؟ (سنخيت اشكهاتو با جاده‌هاي غريب در چيست؟)

همان كه در تيتر نوشته‌ام، سه چيز را نمي‌توان مخفي كرد : عشق، آتش و شعر
يكي از اساتيد ادبياتمان اين جمله را نقل قول مي‌كرد و مي‌گفت كه اين سه‌كلمه از همديگر زاده مي‌شوند. شعر از عشق و عشق از آتش ... تا دلت قُر نگيرد عاشق نمي‌شوي و تا عاشق نباشي شاعر نيستي!
من به عنوان يك دوست، آقاي شفايي را تشويق مي‌كنم اول شعر بخواند، عشق بورزد و بعد بنويسد. البته شعر و معر براي كسي آب و نان نشده‌است! و حتي علي معلم شاعر هم چند روز پيش استيفا داد! پس سي؟عزيزم؟...

Sunday, June 27, 2004

Natalie Portman

امروز کاغذديفالي ناتالي پورتمن.
و اما كيست اين ماتيلدا ...!؟

ناتالي پورتمن در ۹ جوئن ۱۹۸۱ (اي فلك... فقط ۲۶ روز از من كوچيكتره! حالا من چي‌كاره‌ام؟ اون چي‌كاره است ... هي هي :D) در اورشليم فلسطين اشغالي(اسرائيل) به دنيا آمد. در سه سالگي اسرائيل را ترك كردند و نهايتا در نيويورك ساكن شدند.
اولين نقش سينمايي‌اش را سال ۱۹۹۴ در "حرفه‌اي The Professional " كه با نام Leon هم نمايش داده‌شده بازي‌كرد. بازي درخشانش در اين فيلم به سرعت راه ترقي را برايش باز كرد و بعد Heat با آل‌پاچينو (چه فيلمي هست اين هيت خدايا!؟ توپ)
ادامه فيلموگرافيش :

* The Professional (Leon),1994
Director: Luc Besson
* Developing,1995
Director: Marya Cohn
* Heat,1995
Director: Michael Mann
* Beautiful girls,1996
Director: Ted Demme
* Everyone says I love you,1996
Director: Woody Allen
* Mars attacks!,1996
Director: Tim Burton
* Star Wars: Episode I - The Phantom Menace,1999
Director: George Lucas
* Anywhere but here,1999
Director: Wayne Wang
* Where the heart is,2000
Director: Matt Williams
* Zoolander,2001
Director: Ben Stiller
* Star Wars: Episode II - Attack of the Clones,2002
Director: George Lucas
* Cold Mountain,2003
Director: Anthony Minghella
* Garden State,2004
Director: Zach Braff
* Star Wars: Episode III,2005
Director: George Lucas




حقيقت اين‌است كه ناتالي در جنگ ستارگان به نهايت شهرت خودش دست‌يافت و هم‌اينك نيز مشغول بازي در اپيزود سوم اين مجموعه است كه سال ۲۰۰۵ به بازار مي‌آيد.

كاغذديفالي چهارم:

Saturday, June 26, 2004

Sabalan TV WoW

كاغذ ديفالي عوض شد. Penelope Crusie در حال تبليغ كفش رالف رولن (شركت توليد كننده كيف و كفش و لباس، فكر كنم آمريكايي) . تو رو خدا مي‌بينيد تبليغ غيرمستقيم رو چه جوري اعمال مي‌كنند؟ خوش به حالتون اگه سيماي اردبيل يعني شبكه‌ي سبلان رو نمي‌بينيد! مادرم به جهت علاقه‌ي شديدش به مطلع شدن از اخبار شهرمان فقط كانال۵ اينجا يا همان سبلان تي‌وي (!!!) را مي‌بيند. و به طبع ما كه شب بخواهيم سرشام تلويزيون ببينيم بايد تبليغات‌هاي لوس و گند و برنامه‌هاي طنز كه همانا جفتك‌اندازي است رو نگاه بكنيم! اصل حرفم اونجاست كه چون در منطقه چندكارخانه‌ي بسته‌بندي چاي وجود داره و نمايندگي‌هاي چاي خشك هم زياد تبليغ مي‌كنند، نمي‌دانيد چه كارزار تبليغاتي‌ راه مي‌اندازند اينها... حال آدم به هم مي‌خوره از تبليغشون تازه جالب اينجاست كه بعضي‌ها مثلا شعر اين تلبيغ‌چي‌هاي چاي رو ازبر مي‌كنند!! اون‌وقت من از بدسليقه‌گي اينجور آدمها مي‌خوام خودمو خفه بكنم! باور بكنيد شايد به خاطر اين عقب‌ماندگي رسانه‌اي است كه ما پيشرفت نمي‌كنيم...


بگذريم، براي اينكه زحمت آپلود كردن تصويرهاي كاغذديفالي (حداقل) به هدر نره از اين به بعد وقتي تصويري رو عوض مي‌كنم قبلي رو تو آخرين پست آرشيو مي‌كنم. مثلا اين سومين كاغذديفالي است كه از پرده مي‌افتد!

Problem With Blogrolling

بالاخره مايكروسافت براي زبان فارسي، محلي از اعراب (!) قائل شد!
متون فارسي شده منوهاي Ofiice 2003 به همراه غلط‌ياب فارسي هديه رايگان مايکروسافت به ما کپي‌لفتگان عالم كامپيوتر .... هورا...

Farsi_LIP_beta_build5614.zip
منبع من iprodev.net و منبع اون winbeta.net يك فايل زيپ شده با حجمي حدود ۶.۵ مگابايت (حدود ۳۰ تا ۴۰ دقيقه با ۴كيلوبايت سرعت دانلود يا همان ۲۸.۸ كانكت معولي)
ولي ارزش دانلود داره. درسته ورژن آزمايشي هستش ولي خوب كار مي‌كنه و براي تازه‌كارها واقعا عاليه (چون تمام منوها در ۴ برنامه اساسي آفيس يعني Word و PowerPoint و Exel و مهمتر از همه OutLook فارسي شده‌اند و غلطياب فارسي در اونها كار مي‌كنه)

آقا آبرو مابرو فكر كنم رفته!
چند وقت پيش عرض كردم كه با بلاگرولينگ در اضافه كردن لينك فارسي مشكل دارم! اتفاقا همين ديروز پريروز هم در يك وبلاگ تركي مابين متن ديدم نوشته براي اضافه كردن لينك در بلاگرولش بايد هر بار بره و انكودينگش رو تركي بكنه. من خنگ اصلا ذهنم نكشيد!
امروز ديدم آقاي قاجار (ناصر الدين شاهشون نه‌ها! همين آقا مصطفي خودمان!) تو كامنت همون مطلب نوشته كه هنوز با بلاگرولينگ مشكل داره! منم برداشتم يه نامه‌ي تند براي ادمين بلاگرولينگ نوشتم كه بابا اين چه وضعشه؟! هم صفحاتتون سنگين شده! هم UTF-8 كار نمي‌كنه و خلاصه خيلي خودمو ضايع كردم كه نگو....

چند دقيقه بعدش اينترنتم تموم شد و از بقالي همسايه يه اكانت ديال‌آپ معمولي خريدم و شانسي رفتم بلاگرولينگ! بعله هم صفحات سريعتر شد و هم وقتي قبل از تايپ كردن كلمات فارسي، انكودينگ رو UTF-8 بكنيد فارسي درست ميافتد!!

دشمني دارام.... رام رام رام.... خاك بر سرم كردي.... هي مش بلاگ... واي ددم واي واي....

آبرو مابرو رفت!

Friday, June 25, 2004

پروانه‌ها سوختند و شمعشان خاموش شد

اي قلم سوزدريم ده اثر يوخ
آشينا دن منه بير خبر يوخ

گل‌دي بو جومعه‌ده، كش‌دي آل‌لاه
فاطيمه يوسيفين‌نن خبر يوخ

ياندي پروانه‌لر، شمعي سوندي
آي‌ري‌ليخ‌دان ، اورگ قانه دون‌دي

ترجمه:

اي قلم حرفهايم اثري ندارند
از آشنا هم خبري نيست

اين جمعه هم آمد و گذشت، خدايا
از يوسف فاطمه خبري نيست

پروانه‌ها سوختند و شمعشان خاموش شد
از جدايي قلبم به خون آغشته شد (معادل دلم خون است، يا دلم گرفته‌است)

خوب اين چي بود؟ جمعه‌ها معمولا بعد از اذان مغرب و عشاء تلويزيون اين آهنگ (نوحه) را مي‌گذارد كه از يك نوحه‌خوان زنجاني (احتمالا حاج‌آقا رهبر) است. خيلي با سوز و گداز مي‌خواند و برداشت تلويزيون از اين گدازه همانا نيامدن آقا امام زمان است و مرثيه‌اي براي نيامدن اين هفته‌اش. نمي‌دانم آيا اين احاديث دقيق در آمدن حضرتش در روز جمعه در فلان محل و فلان اوضاع صحيح است يا خير؟ و همچنين جربزه‌اش را هم ندارم كه مصداق توهين به جگرگوشه‌ها باشم ... ولي آقايون مورخ-محدث عزيزي كه هنوز بر تاريخ تولد و فوت ائمه گرامي (حتي يك موردشان) توافق ندارند و ما 360 روز از سال را روايت فوت و تولد داريم، به چه حقي اينگونه مطمئن در مورد اتفاقهاي آينده (مانند ظهور حضرت، مكانهاي احتمالي و زمانهاي احتمالي و ...) اظهار نظر مي‌فرمايند؟ دريافت و اثبات اتفاقات گذشته كه بسيار بايد راحت‌تر از پيش‌گويي آينده باشد! مگرنه؟!

اين جاست كه مي‌فرمايند:
مربع زندگي سه ضلع دارد: ايمان و تقوا

don't wake up for for less than $10,000 a day

كاغذ ديفالي عوض شد. ليندا اوانگليستا در صحنه‌اي از تبليغات براي توريسم در اسكاتلند. راستي خبر تبليغات ۷۰۰ميليون دلاري لبنان براي توريسم از طريق CNN را شنيده‌ايد؟ حالا ما براي فلسطيني‌ها و لبناني‌ها اسلحه توليد كنيم و صدقه‌سري براشون بفرستيم و آبرومون هم اين وسط بره و اينها براي سواحل نيلگونشون و كازينوها و ديسكوهاشون تبليغهاي چندصدميليون دلاري بكنن! خود ما هم كه تو زلزله بم رو به باد داديم بقيه‌شم GuestBook كرديم و هركي مياد ديدن آثار تاريخي با ماژيك ضدآب و گارانتي صدسال ماندگاري، اسم ناشريفشو بنويسه! رفتين قلعه رودخان فومن؟ رو درختاشم نوشته حسن، كريم، ممدحسن ۵/۶/۷۰ از فلان ده!

بگذريم، كمي اطلاعات در مورد لينداي ۱۷۷ سانتي!
ليندا اوانگليستا
دهم مي 1965 در محله سنت كاترين اونتاريو كانادا به دنيا آمد. اين انسان 177 سانتي‌متري، به همراه كلوديا شيفر، سيندي كراوفورد، كريستي تورلينگتون و نااومي كمپل به عنوان 5 سوپرمدل اصيل شناخته مي‌شود.

اولين شكست او همانا بزرگترين پيروزي‌اش هم بود! و او هنگامي در مسابقات دخترشايسته 1988 در سن پانزده سالگي شكست خورد، توسط يك دلال مدلينگ كشف و به سرعت وارد دنياي تبليغات شد.
از نيويورك با مجله ووژ شروع كرد و سپس به پاريس رفت و مدت سه سال مشغول آموزش در زمينه مدلينگ بود. و خيلي زود چشمان سبز-آبي او روي جلد مجلات مد در سراسر جهان چاپ مي‌شد.
يكي از دلايل شهرت او همانا رنگ مو و مدلهايي است كه به موهايش مي‌دهد(مثل گوگوش خودمان، مثلا!) در طي ۴ سال او ۱۷ بار رنگ و مدل موهايش را عوض كرده‌است! و با مدل موي پسرانه به رستگاري رسيد...
ليندا در چند كليپ از جرج مايكل حضور داشته‌است.

اما توضيح تيتر مطلب:
من براي روزي كمتر از ۰۰۰/۱۰ هزار دلار درآمد، ترجيح مي‌دهم بيدار نشوم!

براي اطلاع دوستان عرض مي‌نمايد:
اندازه كفش ۳۸
سايز تيپ لباس : ۸
ليندا با جرالد ماريه (رئيس شركت الايت پاريس) ازدواج كرد، در حال حاضر طلاق گرفته‌اند.

چند لينك براي اطلاعاتي در مورد ليندا:
Bomis
StarPlus

Wednesday, June 23, 2004

عزيز برادر دل

عجب دردسري شده اين Gmail بعضي‌ها مي‌خوان بفروشن، بعضي‌ها ميگن نبايد فروخت و بعضي‌ها مي‌خرن و بعضي‌ها دارن چندتا چندتا براي روز مبادا ذخيره مي‌كنند!
آخر برادر عزيز دل (ورژن ۲۰۰۵شه) جي‌ميل هم احتكار داره؟ افتخار داره؟ چي‌داره؟

من هم يك چندتايي دعوتنامه اضافه آورده‌ام اگر كسي مي‌خواهد بسم‌الله.

اگر متوجه شده باشيد دوباره لينك‌ها را به آن رنگ سبز وحشي برگردانده‌ام. دوست عزيز آقاي مهندس نوعي‌پور در جواب درخواستي كه درباره اين رنگ ازشان پرسيده‌بودم، فرموده‌ بودند كه كنتراستش با رنگ سفيد چشم رو اذيت مي‌كنه. چند هفته‌اي سبز تيره‌تر استفاده كردم ولي حال مال چي؟ بله وحشي‌اش باحالتره! دل عزيز برادر! (ورژن ۲۰۰۶) :D

تو فكر MT هستم، وقتشه يه تكوني به خودم بدم و يه سايت درست حسابي براي خودم راه بندازم. خدا رو چه ديدي شايد تونستم يك گرافيك بازار اينترنتي درست كنم.

نظر شما چيه؟ مي‌خوام نمونه كار روي سايت بزارم يا مثلا فرمهاي استانداردي با رنگ‌بندي‌ها و قالبها براي كارت ويزيت و سربرگ و مهر و غيره ... و سفارش آنلاين بگيرم و كار رو يا آنلاين يا چاپ شده تحويل بدم. فكر مي‌كنيد عمليه؟ (نه بابا بچه خوبيه سيگار هم نمي‌كشه! عملي چيه؟!)

Tuesday, June 22, 2004

Smell

کاغذ ديفالي ! عوض شد... فکر نکنم اين عکس مونيکا بلوچي را ديده باشيد!
خانم مونيکا بلوچي مشغول تبليغ براي يک نوع ماهي ساردين! جالب است نه؟

يک چيزي کشف کرده‌ام، اگر مي‌خواهيد Hit وبلاگتان سر به فلک بسايد حتما از Uma Thorman يك نامي ببريد. حتي اگر مثلا به عنوان دكور بنويسيد كه:
يارو فكر كرده اوما تورمنه!

مطمئن هستم حداقل سه چهارتا مشتري از گوگل و دوسه تا از ياهو و يكي دو تا هم از msn براتون حواله مي‌شوند!

Sunday, June 20, 2004

LIZARD

كوچه‌لره سو سپ‌پيشم
يار گلنده توز اولماسين

اله گلسين اله گدسين
آراميزدا سوز اولماسين

ساماواره اوت سالميشام
ايستيكانا قت سالميشام

ياريم گديب تك گالميشام...

ترجمه:
كوچه‌ها را آبپاشي كردم
كه وقتي يارم مي‌آيد گرد و خاك نباشد.

يك جوري بيايد و برود
كه حرفمان نشود (به نوعي مي‌خواهد بگويد احترام در حد نهايت باشد)

سماور را روشن كرده‌ام
داخل استكانها قند گذاشته‌ام

يارم رفته و تنها مانده‌ام... (آهنگ محمد اصفهاني لطفاً .م) :D

صحنه‌هاي آخر " مارمولك " واقعا مرا تكان داد! آهنگ محزون تركي و موزيك متن عالي كه ميايد و ترانه را پوشش مي‌دهد، تكان دهنده است. كبوتري كه هنگام دستگيري زن جاعل(عذار) سر كوچه نشسته و يا آن پسرك ساكت كه ناظر ساكن را در ذهن من تداعي مي‌كند و ماموريت پيدا مي‌كند لباس اهلي شدن را به دست صاحب اصلي‌اش برساند...

كمال تبريزي چه كردي!
ساغول كامال!

------------------
بعد از سه چهار بار ديدن پرده‌سينمايي مارمولك بالاخره اين موجود شريف را با كيفيت بهتري مشاهده كرديم و اوشان ما را مزين فرمودند. علي‌ايا‌حالن ! چون ما عادت داريم براي فيلمهاي مورد علاقه‌مان جلد CD درست كنيم و محتملا شمايان هم خوش داشته‌باشيد آرشيو بفرمائيد. اين جلدها را براي شما هم عرضه مي‌داريم! باشد كه قبول حق بيافتد و در نظر آيد!
توضيحا لازم به عرض بوده‌ مي‌باشد که کاريکاتور اين موجود شريف کار حميدرضا نصيري عزيز مي‌باشد.


CD front cover1(~300 Kb)


CD front cover2(~350 Kb)

اندازه كاورها 12*12 سانتيمتر و استاندارد قاب جلوي سي‌دي است.
عكسها از سايت 30نما مي‌باشد.
اگر افاضاتي هم بفرمائيد، مزين‌مان مي‌فرمائيد. تصدقتان.

Saturday, June 19, 2004

iran IT news

يک سري لينک به عنوان آخرين اخبار اطلاعات و تکنولوژي که از طريق سايت iritn آپديت مي‌شود، آخر صفحه قراردادم كه هم رسيدن به آن ساده است (كافي است كليد End) را بزنيد. و هم اينكه لطمه‌اي به وبلاگ ما نمي‌زند و هم اينكه اگر روزي سايت Irtn داون (خراب، مشكل‌دار) باشد، ديگر وبلاگ ما را هم نمي‌خوابند.

درست است يه جور تبليغ مفت و مجاني براي آن سايت نه‌چندان خوب است، ولي اميدوارم به زودي بهتر از حالش شود و گستره اخبارش از حد هك و كرك خارج شود! و خواهشا از اين كلمات معادل‌سازي شده استفاده نكند! آخر پدر من هك با كلمه‌ي "دستكاري" هم معني است؟ به قول پينك استغفرالله! آدم ذهنش مشغوش(!) مي‌شود.

Friday, June 18, 2004

Dusk Till Down


حيف جرج كلوني !
حيف سلما هايك!
حيف كونتين تارانتينو!
حيف من!

Dusk Till Down هم شد فيلم!؟ که من نگاه کردم!
اسمش هم درست ترجمه نميشود لامصب! : از گرگ و ميش تا سحر، مثلا!

ولي عجب تارانتينو بازي مي‌كند تو اين فيلم، عين خر(با احترام) آدم ميكشه!

يك آدرس ديگر براي كونتين تارانتينو. فكر مي‌كنم تا يك هفته ديگر فيلمهاي اورجينال بيل‌رابكش به دستم برسد. حتما يك پرونده‌اي براي شخص شخيص كونتين درست خواهم كرد.

Wednesday, June 16, 2004

week-pic

عارضم به حضور انورتان كه طبق معمول اينجانب دست از سر وبلاگ بدبخت برنداشته و يك بخش تازه هم به آن افزودم!
تابلوي هفته از امروز به ستون سمت راست اضافه شد و سعي مي‌كنم تاجايي كه بتوانم حتما هر پنج‌شنبه تصوير را عوض كنم. از اولين روزي كه (شايد) من با اينترنت آشنا شدم، هميشه مشغول جمع‌آوري عكسها و تصاويري هستم كه برايم جالب و جذاب باشد. براي اين تابلو هم قانوني وضع كرده‌ام كه تصاويري را كه انتخاب مي‌كنم فقط از بين تصاوير گرافيكي و تبليغاتي باشد. مثلا همين تابلوي فعلي، تبليغات لباسي است كه آن خانم پوشيده است. نگاه گرافيستانه‌اش هم همان آرامش هنگام مطالعه و كوسه‌هاي اطرافش هستند!
اميدوارم از اين تصاوير خوشتان بيايد، و چون خودم خوشم نميايد بك‌گراندم پر از نوشته‌جات و غيره باشد! براي همين فقط آدرس وبلاگ را در گوشه‌ي سمت راست-پائين نوشتم. شايد از عكس بعدي آن را هم ننويسم، در هر صورت اگر استقبال شود، شايد تابلو را روزانه بكنم.

يک روبوتور (روبو-اديتور) تاپ براي خودم با استفاده از راهنمايي‌هاي Mydez عزيز در باره Htmlarea ساخته بودم! ولي در نهايت شرمندگي كار نكرد! (يعني با بلاگر گوربه‌گور شده كارنكرد و با MT كار مي‌كند.

نظرتان را گدايانه :) در مورد تابلوبازي هفته خواستارم!

Tuesday, June 15, 2004

40-Days After "Flower Of Iran"

من يک مرضي دارم، گلاب به روتون از هر چيزي (مثلا چي؟) پشت صحنه‌ش رو دوست دارم!
بله، عارضم به حضور انورتون كه مثلا من از سريال پاورچين فقط تيتراژ آخرش رو دوست دارم، همونجا كه هر هنرپيشه،‌ خودش واقعاً خودشه !

بله، دلم گرفته (از چي؟) براي همين كلمات رو به هم مي‌دوزم شايد، آره شايد، اشكم برگرده بره سرجاش (كدوم جاش؟)، ويژه‌نامه چهلم گل‌آقا رو الان داشتم مي‌خوندم، دلم گرفت، واقعا دوستش داشتم، فلذا گفتنش، (فش) اول و (قب) آخرش (خرش؟)

از اين مجلك (بدون گل‌آقا كه مجله در نمياد!) شماره 1+564 هم فقط از پشت ‌صحنه‌هاي گل‌اقاي (قب) برم خوشم اومد و باز دلم گرفت! به قول خودش : بي‌معرفت! شما استحباب نفرمودي كه ما را شرف حضور نيافته رفتي!


براي تصوير بزرگتر دست‌خط اوشان خطاب به علي رادمند (هنرمند كاريكاتوريست) روي عكس كليلك فرمائيد (157 Kb)

SMS By Bamshad!

33333POHS
NOOH6VP
3SOH6 ZV
NVW 3I3P
3IVHdVM !q
3IVHdVM !q

اين يك سريال يا پاسورد يا چيزي مربوط به كامپيوتر نيست :)
راهنمايي: مونيتورتان را حول محور X به اندازه ۱۸۰ درجه بچرخانيد!

آئوووووووووووووووووووووووووو

Monday, June 14, 2004

اؤزگورلوك

sayın dildaşım ROBO cәnabları
salam әleyküm
buna görә ki mәnim soyadım sizi ÖZGÜR sözunu axtarmağa maraxlandırıb
öz-özümә güvәnirәm
olsun ki öz türk soyunuzu döne-döne iki әlli saxlayasınız

همزبان محترمم جناب روبو
به خاطر اينکه نيکنيم (nick-name) من اسباب حستجوي شما را براي کلمه اوزگور فراهم
کرده به خود مي بالم و افتخار ميکنم.باشد که قويا و محکم اصالت ترکي خود را دودستي نگهبان باشيد

------------------------------
اين متن نامه‌ي دوست عزيزي بود كه تازه با وبلاگش آشنا شدم.
ايشون هم فارسي و هم تركي و هم انگليسي رو خوب مي‌نويسن و انصافاً تركي رو خيلي(به توان دو) سخت مي‌نويسن!
افتخار آشنايي بيشتر رو با ايشون نداشتم ، و اسم اوزگور ÖZGÜR يك اسم معمول براي تركيه‌اي ‌هاست براي همين معني‌اش خيلي ذهنم را مشغول كرده‌بود، و بايد اعتراف بكنم كه در آخرين پست ايشان خيلي شانسي معني‌اش را ديدم!

نگاه كن? "دئوريم" (انقلاب) چه زيباست
"باريش" (صلح) چه زيباست
"دايانيشما" (همبستگى)? "اؤزگورلوك" (آزادى).....
و البته كه "باغلىسيزليق" (استقلال)
اما زيباترينشان "دوستى"
? تركى را دوست بدار? كودكم!
دوست بدار آنانرا كه زبانشان را دوست مي‌دارند!!!!


اين متن نسبتا دشوار تركي بدون معني‌هايي كه ايشون نوشتن واقعاً سخته. از اشعار رفعت ايلقاز شاعر ترك آذبايجاني بود. و اوزگور يعني آزاد!

وبلاگ آقاي اوزگور از نظر طراحي چند ايراد كوچك دارد. يك: لينك ثابت ندارد. دو: لينكها هم رنگ بدنه (متن) هستند. و سه: روي Spymac قرار دارد. من شديدا از ابتداي پيدايش اسپايمك به اين سايت مشكوكم. البته همان برنامه‌هاي گوگل را دارد ولي يه خورده مايه‌اش را بيشتر گذاشته‌اند يعني كاري را كه گوگل "گاماس-گاماس" (يعني به آرامي و با احتياط. ) انجام داده، همزمان با گوگل شروع كرد و تازه ۳۵۰ مگابايت هاست رايگان و ۱۰۰ مگابايت فضاي وبلاگ و ... روي هزار مگابايت ايميلش گذاشت!

من مشكوكم آقا مشكوكم!

بگذريم، از اين تكه شعر خيلي خوشم آمد:

ناندان اؤيره ندييين له يئتينمه!
اوشاغيم? توركجه نى گليشدير!
ديليميز ائله سينه گؤزه ل كى
دورغون گؤللريميزجه دورغون
آخار سولاريميزجا جوشغولو....
نه واركى چاغام?
گؤزه لليك ده باخيم ايسته ر

ترجمه:

به آنچه از مادرت آموختى بسنده نكن!
كودك من? زبان تركى ات را رشد بده!
زبانمان آنچنان زيباست كه?
به اندازه درياچه هاى ساكنمان آرام
به اندازه آبهاى روانمان پر خروش.....
اما چيزى كه هست فرزند من?
زيبائى هم مراقبت مي‌خواهد.

زيبايي تركي در ايران، مدتها است كه مرده‌است! من ترك‌زاده و ترك‌پرورش‌يافته فارسي را خيلي بهتر از تركي حرف مي‌زنم و گاهي متوجه ميشوم كه فارسي حرف‌زدن براي من بسيار راحت‌تر از تركي حرف زدن است!
در عرض ۷۵ سال از سپري شدن دوران قدرت تركهاي ايراني بركشور، نسل زبان تركي رو به انقراض است! چرا چون به نفع حكومت مركزي نيست، كه اقوام بيشتر و مستقل‌تر باشند چه براي شاهش و چه براي رهبرش! كرد و لر و ترك و بلوچ و تركمن و ارمني و عرب و زرتشتي و غيره فقط براي كشته‌شدن در راه منافع شخصي و حكومتي آقايان لازم بودند!

بگذر روبو ... بگذار باد بيايد! (..::..)

اين جهاني شدن دامن همه را گرفته‌است، مثلا ما ترك‌ها در احاطه فارسي قرارگرفته‌ايم و خود فارسي تحت تاثير انگليسي (دانشجويان و روشنفكران) و عربي (روحانيان) قرار دارد. و همينطور هر زباني را كه بررسي بكني به يك زبان جهاني‌تر گرفتار است و اغلب اين زبان جهاني‌تر همانا انگليسي است. خوب چه مي‌شود كرد بزرگان ما در خواب قليله به سر مي‌برند! و برنامه‌هاي مارگارت تاچرها از چند ده سال پيش زيرجلدي در حال پيشرفت است.

Sunday, June 13, 2004

The Mad Monk, Rasputin

شنبه دوازده جون 2004 يك ملاقات‌گر مشغول تماشاي يك شئ تاريخي! است.

AFP : يک تماشاگر مشغول تماشاي آلت تناسلي راسپوتين در اولين موزه امور جنسي روسيه در سنت‌پترزبورگ است. موزه توسط ايگور نيازکين (رئيس مرکز تحقيقات پروستات روسيه در آکادمي علوم طبيعي روسيه) تاسيس شده‌است. (الکساندر دروزدوف/ خبرنگار)

نه فكر نكنيد خيلي موضوع دلچسبي باشدها! نه خيلي هم حالم به هم خورد، ولي چون قبلا نام راسپوتين را در مورد خانواده سلطنتي روسيه و تزارها شنيده بودم و هيچ گاه در مورد آلت ۳۰سانتي‌متري او چيزي نشنيده بودم علاقه مند شدم كه اطلاعات بيشتري جمع‌آوري كنم، هم براي خودم و هم براي وبلاگ و هم شما.

اطلاعات تكيميلي‌تر در خود AFP :

در متون قديمي بسيار گفته‌شده‌است كه شخصي به نام گئورگي افيموويچ راسپوتين تاثير و نفوذ بسياري روي زنان، به واسطه‌ي چشمان نافذش داشته‌است!
ولي جديدترين نمايش موزه اروتيك (امور جنسي) روسيه، نشان مي‌دهد كه احتمالا اين نفوذ شديد به دليل، اِهم، شئ مخفي در زير قباي او بوده‌است احتمالاً!
(م:خيلي عالي بود اين كلمه اِهم ahem دقيقا در محل عالي خودش واقع شده‌بود!)
۲۸.۵ سانتيمتر (حدود ۱۱ اينچ) طول اين ترشي جذاب در يك ظرف شيشه‌اي بسيار گل و گشاد است. يك جاذبه‌ي جديد در موزه روسيه!
ايگور نيازكين اعلام كرده‌است اين ترشي را به همراه چند دست‌نوشته‌ي راسپوتين از يك دلال عتيقه‌ي فرانسوي به قيمت ۸۰۰۰ دلار (حدود ۶ميليون و چهارصد هزارتومان) خريداري كرده‌است.
شهوت‌پرستي و تصوف راسپوتين هنوز رازي نگشوده است ولي مسلم است كه راسپوتين نفوذ غيرقابل انكاري بر خانواده سلطنتي رومانف داشته‌است.
ادامه گزارش زياد به درد بخور نيست و مانند ساير گزارش‌هاي زرد باشد براي علاقه‌مندانش...

خوب، مطلب ديگري در مورد راسپوتين از سايت " ماشين زمان، كاخ الكساندر "



راسپوتين در بخش تيمِن سيبري بسيار دور از تلالو سالن‌هاي پرزرق و برق سنت‌ترزبورگ به دنيا آمد. و تا امروز نيز شخصيت او در هاله‌اي از راز و رمز پنهان است. هنوز هم معلوم نيست كه او معجزه‌گري الهي بود يا شيادي كه با حيله‌گري كارهايش را پيش مي‌برد، در زمان حيات راسپوتين شواهد غيرقابل توضيحي وجود داشتند كه او قدرتي انكارنشدني در محار خونريزي تزار (در اثر يك حادثه) داشته‌است. و اين توانايي رازآلود موجب شد كه الكساندرا (احتمالا مادر تزار) با وجود تمام گفته‌هاي مردم بر اين اصل استوار باشد كه راسپوتين را خدا فرستاده‌است! در نظر الكساندرا، راسپوتين، جواب دعاها و استغاثه‌هاي پرجوش و خروش او در جهت حفظ جان پسرش بود. براي او غيرقابل باور بود كه راسپوتين گرگي در لباس ميش باشد.

راسپوتين صميميت بسياري با دوست تزاريتسا (احتمالا زن تزار روسيه در متن ديگري آنيا را دوست مادر تزار نوشته‌بود) خانم آنيا ويروبوا داشت. طرفداري و حمايت اين زن در مورد راسپوتين كامل و درحدنهايت كلام بود.
جريان از اين قراربود كه آنيا در يك تصادف قطار كاملا صدمه ديده بود و پزشكان از او قطع اميد كرده‌بودند، راسپوتين را بر سر بالين او آوردند و راسپوتين فقط دست آنيا را گرفته‌بود و تنها مي‌گفت: آنيا برخيز! و به طرز معجزه‌آسايي آنيا از كما برخواست و سعي داشت از تخت‌خواب بلند شود!

راسپوتين سعي مي‌كرد بيشتر در خانواده رومانف‌ها نفوذ كند ولي نتيجه‌اي نگرفت و خواهر نيكلاس يعني اُلگا، پيشنهادهاي راسپوتين را در زندگي خصوصي و شوهرداري‌اش نپذيرفت و رد كرد.
تعداد زيادي از اعضاي كليسا از ادامه شهرت راسپوتين به عنوان يك مرد مقدس ناراضي بودند، اين افراد سعي مي‌كردند راسپوتين را از سنت‌پترزبورگ دور سازند. ولي راسپوتين زيرك‌تر از آنها بود و دسيسه‌هايي چيد و همه‌شان را به مناطق دورافتاده و صومعه‌هاي پرت در گوشه كنار كشور فرستاد! ...

مشهور است كه راسپوتين توسط شاهزاده فليكس فليكسوويچ يوسوپوف Felix Felixovich Yussupov براي بازديد از كاخش كنار كانال مويكا دعوت شده‌بود.
راسپوتين مدتها بود دنبال راهي براي ديدار ايرينيا (زن فليكس و از بستگان تزار) مي‌گشت و با اين پيشنهاد فليكس از خداخواسته در تله‌ي قاتلان خود افتاد!
فليكس و همدستانش يعني دوك بزرگ ديميتري پاولويچ رومانف و تعداد زيادي از اعضاي دوماي شاهنشاهي (مجلس خبرگان روسيه قديم مثلا!) بعدها علت كشتن راسپوتين را نجات روسيه اعلام كردند. ولي مشخص است كه قبل از آن و شايد حتي بعد از آن هم حركتي ميهن‌پرستانه از فليكس سرنزده بود و با در نظر گرفتن اختلافات چندساله فليكس و راسپوتين مي‌توان گفت قتل راسپوتين عللي بيش از نجات مام ميهن داشته است!

ترجمه‌اي آزاد بود از مدارك سايت كاخ الكساندر در صفحه

راسپوتين با لقب Mad monk هم شناخته مي‌شود كه معني‌اي شبيه كشيشِ ديوانه دارد. البته به نظر من شدت منفي‌بودن كلمه Mad بيشتر از معادل ديوانه مي‌شود و شايد عصيانگر يا مثلا ديوانه‌ي زنجيري بيشتر لايق كلمه مد باشد.( بيشتر فكر مي‌كنم در مورد جنون گاوي هم كاربرد دارد، كه نشان دهنده عمق منفي بودن اين كلمه است.)

در مورد راسپوتين فيلمي هم در سال ۱۹۶۶ به كارگرداني دان شارپ ساخته شد، و احتمالا كريستوفر لي نقش راسپوتين را بازي كرده‌بود.

جالبتر اينكه آهنگي هم براي راسپوتين ساخته‌شده‌است! كه بسيار هم محبوب بوده!
در سايت خانه تاريخ به شدت با اين موضوع برخورد شده و ظاهرا عميقاً از اين موضوع ناراحتند:
بله، يك روستايي گمنام روسي مي‌تواند به جايي از اشتهار برسد كه يك گروه ديسكوي آشغال برايش آهنگي بسازد! در حقيقت ترانه‌ي اين آهنگ مانند نوشته‌ي روي سنگ قبر راسپوتين است:

در اين مكان مردي از گذشته‌هاي دور روسيه خوابيده‌است
او بزرگ و قوي بود و تلالويي در چشمانش وجود داشت
...
او مي‌توانست كتاب مقدس را با چنان شور و حرارتي موعظه كند كه همه را گريان كند
...
در نهايت او معلمي بود كه زنان عاشقش شدند!
ادامه...

حكايات جالبي در اين
صفحه وجود دارد ويكي از آنها اينست كه:
راسپوتين مانند گذشته‌هايش عادت به خوردن غذا با دست را فراموش نكرده و بزرگترين لذتش در غذاخوردن ليسيدن انگشتانش بود، و بعد از غذا به شدت مست مي‌كرد و تا به خدمت آنيا ويروبوا نمي‌رسيد هشيار نمي‌شد. آنيا همانطور كه قبلا ذكرشد از اعضاي پائين‌تر خانواده سلطنتي بود وليكن زن رازدار ملكه محسوب مي‌شد و همچنين روابط عميقي با راسپوتين داشت.

راه راه راسپوتين
عاشق ملكه روسيه
آنها زهر در جام شرابش ريختند
راه راه راسپوتين
بزرگترين ماشين عشق در روسيه
همه‌ي جام زهر را نوشيد و گفت : احساس خوبي دارم!

راه راه راسپوتين
عاشق ملكه روسيه
آنها راضي نشدند
بزرگترين ماشين عشق روسيه
و تا وقتي كه بميرد به او شليك ‌كردند!

خوب اين هم قسمتي از ترانه‌ راسپوتين بود كه با ريتمي كاملا حماسي، به سبك ديگر آهنگهاي روسي مطمئنا، خوانده شده است. براي ديدن متن اصلي انگليسي به همان صفحه خانه‌تاريخ مراجعه كنيد.

اطلاعات كاملتري در مورد راسپوتين توسط جنيفر روزنبرگ در سايت About در اين صفحه يك و صفحه دو، صفحه سه، صفحه چهار وجود دارد.

خوب، برگرديم به عكس جنجالي آلت شريفه‌ي راسپوتين! فعلا اينجا باشه اگه كسي اعتراض داشت بگويد، حذفش مي‌كنم.




Thursday, June 10, 2004

معلوم نيست چه بلايي سر Blogrolling آمده؟ لينكهاي را كه قبلا به فارسي وارد شده‌اند را درست نشان مي‌دهد اما الان كه مي‌خواهم لينك به فارسي تايپ كنم، اصلا كل ستون لينك را مي‌خواباند!

فكر مي‌كردم مشكل از من يا ويندوز من است، براي همين از لامپ‌نويس بهرام داهي كمك گرفتم ولي باز هم نشد، ديگر ول كردم، تا اينكه امروز در وبلاگ آقاي قاجار ديدم ايشان هم با همان مشكل مواجه است! يعني لينكهايي را كه جديدا اضافه كرده‌است خرچنگ‌خروس ): نشان مي‌دهد!

يك چيزي يادم افتاد، هيچ شناختي از آقاي قاجار ندارم، و نمي‌دانم چه جور تيپ آدمي است، ولي حتما و حكما مي‌دانم كه آدم انتقادپذيري مي‌تواند باشد، نشان به آن نشاني كه چند ماه پيش ايشان دائما در صفحه آخر شرق (ستون وبگردي) مي‌نوشت كه مثلا : " يكي به نقل از سايت x چنين گفته بود " كلي فكر من را مشغول كرده‌بود اين كلمه (يكي) آخر منظور از اين (يكي) نويسنده يك وبلاگ بود. حالا هر كسي. ايميلي براي همان ستون فرستادم و اعتراض كردم كه اگر وبلاگ شخصيت حقوقي ندارد حداقل شخصيت حقيقي كه دارد! چرا بايد اينگونه از كسي ياد كرد. اولا بيشتر وبلاگنويس‌هايي كه مطرحند معمولا با نام واقعي مي‌نويسند. ثانيا وقتي هدفي تجاري پشت وبلاگها (معمولا) وجود ندارد چرا نبايد نامشان را نوشت!

بعدا ديگر من حداقل (چون تقريبا هر روز شرق را مي‌خوانم) نديده‌ام از اين اصطلاح استفاده شود. هرچند جوابي براي آن ايميل نيامد ولي خوب، انگار اثرش را گذاشته بود. از اين بابت به آقاي قاجار و همكارانشان تبريك مي‌گويم.

صحبت شرق شد، بگويم، عاشق نوشته‌هاي فرورتيش رضوانيه در ستونهاي گاه‌به‌گاه بومرنگ هستم! ( با احترام ) فكر مي‌كنم خودش هم مثل نوشته‌هاش < آئينه‌درآئينه > باشد... انصافا مخ تاپي دارد اين بشر! راستي فرورتيش چه جوري تلفظ ميشود؟
Farvartish يا Ferortish ؟؟؟

Commenting

تقريبا هيچ‌چيز به اندازه‌ي سيستم نظرخواهي مرا اذيت نکرده‌است!
باز هم مجبور شدم برگردم به HaloScan اين نظرخواهي بلاگر خيلي خداست! فقط کساني که عضو بلاگر باشند مي‌توانند نظر بنويسند... آخر عزيز دل برادر! مگر مي‌شود؟

خيلي‌ها نمي‌خواهند مشخصات بدهند و به هزار دليل ديگر بايد هر چقدر مي‌شود سيستم ارتباطي خواننده با نويسنده سهل و آسان باشد نه اينکه تازه بيايي براي نوشتن يک نظر خشک و خالي که گاهي از دو نطقه پرانتز هم بيشتر نيست مراحل ثبت نام بگذاري! واقعا که!

* ترجمه قطار اسپانيايي کريس‌دي‌برگ (عزيز دل برادر!) از ابراهيم نبوي { البته با ضمايم سياسي و غير هنري. نمي‌دانم چرا ابراهيم نبوي عزيز انقدر سياسيون هنرمند علاقه دارد؟ بگذر عزيز، زندگي 100 سال اولش سخت است}

Tuesday, June 08, 2004

Three colors, Blue White Red

امروز هوس كردم در مورد فيلمهايي كه قبلا گفته‌بودم كمي بنويسم.


سه‌گانه كيشولوفسكي يا همان Krzysztof Kieslowski يعني آبي‌- سفيد و قرمز
احتمالا آبي و سفيد سال ۱۹۹۳ و قرمز سال ۱۹۹۴ ساخته ‌شده‌اند و خيلي ساده و در عين حال زيركانه، اينگونه به هم ربط پيدا مي‌کنند که به عنوان نمونه، فيلم سفيد از نماي داخلي دادگاهي شروع مي‌شود که در فيلم آبي آن دادگاه قسمتي از ماجرا بوده‌است، در آبي زني وجود دارد که وکيل است و فيلمنامه در اواخر داستان حول نقش زن وکيل مي‌گردد و در يکي از لوکيشن‌ها زن نقش اول به دنبال زن وکيل مي‌گردد و درب دادگاهي را باز مي‌کند و نگهبان اجازه ورود به او نمي‌دهد. مشخص نمي‌شود که آيا زن وکيل در آن اتاق هست يا نه؟ ولي در فيلم آبي بعد از سپري شدن چند لحظه از دادگاه - همان صحنه دوباره به وجود مي‌آيد و زني مي‌خواهد وارد دادگاه شود که نگهبان اجازه نمي‌دهد. اين نحوه ارتباط دادن دو فيلم است : بسيار هوشمندانه و عالي و آنگاه کل تصوراتي که مخاطب در مورد زن وکيل دارد کلا متحول مي‌شود. چون در اين دادگاه (اگر فرض کنيم همان وکيل در اين دادگاه وکالت زن شاکي را دارد ) موضوع طلاق زن و شوهري است که زن تقاضاي طلاق داده و با قصاوت شوهرش را از خانه و زندگي‌اش بيرون مي‌کند!

برگرديم به بيوگرافي کرزيستوف کيشولوفسکي ( اگر درست تلفظ کرده‌باشم!)
او ۲۷ جون ۱۹۴۱ در ورشو لهستان به دنيا آمد. او در رشته‌هاي تکنولوژي تاتر و کارگرداني تحصيل کرده و در ۱۹۷۴ به گروه فيلم‌سازي TOR پيوست و ۱۹۸۴ به مقام دستياري کارگرداني رسيد. اولين فيلمش «پرسنل» را در سال ۱۹۷۵ براي تلويزيون ساخت و در همين سال جايزه اول فستيوال Mannheim آلمان را به دست آورد.
چندسالي براي تلويزيون کار کرد و در همين مدت چند نمايشنامه را هم به روي صحنه برد از جمله نمايش «زندگي‌نامه» در تاتر Stary شهر کارکو (۱۹۷۸) از کارهاي خودش.
اولين فيلم سينمايي کيشولوفسکي با نام «زخم» The Scar سال ۱۹۷۶ ساخته‌شد و جايزه اول فستويال فيلم مسکو را از آن او کرد. دومين فيلم او با نام «شانس کور» Blind Chance در سال ۱۹۸۱ ساخته شد ولي به دليل تغييرات حکومت تا ۱۹۸۷ ممنوع شد. در سال ۱۹۸۴ کيشولوفسکي فيلم «بدون پايان» No End را ساخت اين اولين ساخته مشترک او با شخصي به نام واقعا دشوار Krzysztof Piesiewicz بود!


پروژه بعدي آنها «احکام دهگانه موسي» Decalogue در سال ۱۹۸۸ بود. سال ۱۹۹۰ «زندگي دوگانه ورونيکا» The Double Life of Veronica را با هم نوشتند. اين فيلم در فرانسه و لهستان ساخته شد. آخرين همکاري آنها تريلوژي Three Colours «سه رنگ» بود که در سالهاي ۹۳ و ۹۴ ساخته شدند.
کيشولوفيکي بارها اعلام کرده‌ که ديگر فيلم نخواهدساخت! ولي هميشه پرورژه‌ي جديدي را شروع کرده‌است.

بين سالهاي ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱ او رئيس اتحاديه فيلمسازان لهستان بوده و در سال ۱۹۹۰ نيز جايزه Fellowship را از انستيتوي فيلم انگلستان دريافت کرده‌است علاوه بر اين او جوايز زير را نيز براي فيلمهايش کسب نموده:

Cracow 1974, 1975, 1977, 1979
Mannheim 1975
Gdansk 1975, 1976, 1979, 1988
Moscow 1979
Cannes 1988, 1991 نخل طلايي کن
Venice 1989, 1993
Berlin 1980, 1994
San Sebastian1988
Chicago1980
Lyon 1979
Sao Paulo1988

او سالها به تدريس کارگرداني در دانشگاههاي مختلف اشتغال داشته و متاهل است و يک دختر دارد و در ورشو زندگي مي‌کند. ( اين بيوگرافي ترجمه‌ي آزادي بود از اين صفحه)

بعد از سه‌گانه سه رنگ ساخته‌هاي او عبارتند از «من نه خوبم و نه بد» I'm so-so 1998
و «بهشت» Heaven 2002

خوب عرض مي‌کنم اگر فيلمها رو نديديد٬ حتماْ ببينيد!

من اين فيلمها را تازه پيدا کردم و کيفيت همه‌اش ۲۰ و از DVD تبديل شده بود. حتما اگر مي‌بينيد اينطوري ببينيد. چون من قبلا قرمز رو با کيفيت نسبتا پائينتر داشتم و انقدر تاثيرگذار نبود٬ بعد هم اين که هر سه تا فيلم رو بايد به ترتيب ديد. يک جايي ديدم که اين فيلمها را در ژانر کمدي گذاشته بود ( البته من فقط کمي در فيلم سفيد مايه‌هاي طنز ديدم و بقيه‌ خيلي هم تلخ بودند، حداقل طنز گزنده‌اي داشتند) همچنين گفته بود که در مورد انقلاب فرانسه هستند. من خودم هم اين رنگها رو پرچم فرانسه تصور مي‌کنم يعني : آبي٬ سفيد و قرمز.


آبي داستان زني است (Juliet Binoche) که شوهر و فرزندش را در تصادف از دست مي‌دهد٬ ( اوج هنر کيشولوفسکي در همين تصادف پنهان است، او از ابتدا با نشان دادن نشطي كه در لوله روغن ترمز ماشين است به تماشاگر مي‌گويد كه قرار است تصادفي رخ دهد) شوهر او يک آهنگساز بوده ( از فيلم اينجور استنباط مي‌شود که زن هم در خلق آثار شوهرش نقشي داشته‌است) . بعد از تصادف، زن بسيار عصبي است٬ همه خانه و املاکش را مي‌گذارد براي فروش (احتمالا مي‌خواهد به يک جايي ببخشد) و خودش آپارتماني در يک محله‌ي پائين اجاره مي‌کند و سعي دارد با شناهاي شبانه در استخر خلوت و گشتن در خيابانها خود را تسکين دهد. آشنايي با يک روسپي که در طبقه پائين آپارتمان او سکونت دارد و دوستي با او کمي انرژي زندگي را در او زنده مي‌کند و کم‌کم به زندگي برمي‌گردد در اين بين همکار شوهرش در يک مصاحبه تلويزيوني عکسهايي از زندگي خصوصي آهنگساز نشان مي‌دهد که در آنها علاوه بر جولي (نقش اصلي) با يک زن ديگر هم ديده مي‌شود جولي به دنبال يافتن زن دوم است و او را حامله پيدا مي‌کند. ( اين زن حامله همان وکيلي است که اول صحبتش رو کردم) ادامه داستان کش و قوص دارد و لذت فهميدن بقيه فيلم را به خود شما مي‌سپارم.



داستان فيلم سفيد همانطور كه عرض كردم از دادگاهي شروع مي‌شود كه زن وكيل در آن است، (يا بهتر است بگويم از همان ساختمان دادگاه چون در قرمز هم همان ساختمان به كرات مشاهده مي‌شود.
سفيد به زندگي يك مرد آرايشگر لهستاني مي‌پردازد كه عاشق زني فرانسوي مي‌شود با هم ازدواج مي‌كنند و پس از مدتي زن تقاضاي طلاق مي‌كند، چرا چون زن بسيار زيبا و هوشمند و مرد كمي دست‌پاچه و معمولي است و زن مي‌خواهد جدا شود. طلاق با نهايت قصاوت به اجرا در مي‌آيد و مرد با يك چمدان در دستش، اردنگي نوش جان مي‌كند. بدون پاسپورت و پول و كارت اعتباري‌اش هم ضبط مي‌شود. شبي در مترو مشغول نواختن آهنگ با يك شانه سر و كاغذ است كه مردي لهستاني كه قمارباز است آهنگهاي او را مي‌شناسد و او را كه داخل چمدان چپيده‌است با هواپيما به لهستان مي‌برد. ادامه داستان را نمي‌نويسم و البته جزئيات زيادي را هم ننوشتم چون حس فيلم در همين فهميدن ريزه‌كاريهاي آن است.




قرمز، رنگ چيره در فيلم سوم است همانطور كه آبي در فيلم اول و سفيد در فيلم دوم، در تمام اين فيلمها رنگها نقش دارند. زن نقش اول قرمز مانند ديگر فيلمها جولي نام دارد. و مانكن است . او در فيلم با سگي تصادف مي‌كند و تلاش براي يافتن صاحب سگ او را زندگي رايج مردم اين زمانه بيشتر آشنا مي‌كند، خيانتها و دوست داشتن‌ها و غيره البته نامزد جولي در انگليس است و به دليل نبودن جولي در خانه (چندبار كه او زنگ زده) و غيره به او مشكوك شده و اينك نامزد جولي همان نگاه شك برانگيز را نسبت به او دارد. در تمام طول فيلم فيلمنامه سعي دارد نيمه گمشده‌ي جولي را (به تعبير من) كه درست در آپارتمان روبروي او زندگي مي‌كند به تماشاگر نشان دهد ... بگذاريد از آخر فيلم هم كمي اشاره بكنم كه در پايان فيلم جولي و نيمه گمشده‌ي او (به تعبير من) از معدود افرادي هستند كه نجات پيدا مي‌كنند! ( از چي ؟ برويد و نگاه كنيد!) اين دو همانهايي هستند كه خيانت نمي‌كنند و در باطن هم با اين عمل مخالفند.



خوب فيلمها تمام شدند. و من خوشحالم كه با كارگرداني آشنا شدم كه هرچند تلفظ نامش واقعا سخت است! ولي فهميدن فيلمهايش واقعاً لذت بخش است و هنر بسيار زيباي اين كارگردان در اين است كه صحنه‌هاي جلف (كه تقريبا از اركان فيلمنامه هستند) را به كل فيلم نمي‌فروشد و به جاي اينكه مثل ما ايرانيها تماماً جنسيت را Deny بكند ( ناديده بگيرد ، انكار كند) بلكه به آن ميپردازد ولي به اندازه‌ي كافي و روي آن زوم هم نمي‌كند! فقط روايت مي‌كند كه در اين قسمت به دليل مثلا فشار رواني ممكن است اين رفتار هم از جولي سربزند.



( در آبي جولي از زن روسپي مي‌پرسد كه چرا خودفروشي مي‌كند؟ و او مي‌گويد چون دوست دارد و فكر مي‌كند كه همه بايد دوست داشته‌باشند، اين مطلب كاملا نشانه روانشناسي قوي كيشولوفسكي است. واقعيت اين است كه اغلب كساني كه انحراف اخلاقي دارند عادت و اجبار را با علاقه به آن كار اشتباه مي‌گيرند و وقتي كه ديگر نيازي نيست انحراف ادامه پيدا كند باز هم ادامه مي‌دهند تا غرق مي‌شوند.)

تكميليه:
در نهايت شرمندگي من poland رو بر اساس پيش‌ذهنياتي كه داشتم هلند! نوشته بودم كه با تذكر دوست عزيز آقاي علي به لهستان اصلاحشون كردم. (:


Sunday, June 06, 2004

the GOD

اين مخابرات به خدا هم رحم نمي‌كنه!
خداوند هم زير تيغ سانسور رفت
اين تيكه‌ش خيلي حال مي‌ده:
من خدا هستم، پروردگار شما

اِه ديدين چي شد؟ چند وقت بود مي‌خواستم كتابتي ! بنويسم باز يادم رفت

رونالد ريگان

رونالد ريگان درگذشت.
رونالد ريگان مرد.
حجت‌الكاتوليك رونالد ريگان مدظله عالي به ملكوت اعلي پيوست.
سه روايت از از جان به جان آفرين تسليم كردن فقط يك نفر! خوب اين هم حكايتي است خودش

امروز روز تپق زدن مجري‌هاي تلويزيون و راديو بود. از آنجا كه امروز صبح اينترنت من قطع بود تا ظهر نتوانستم كانكت بشوم و خبر مرگ ريگان را ظهر در صبحانه ديدم. بعد براي نهار كه رفته‌بودم. راديو هم اعلام كرد كه ريگان مرد! به همين سادگي و پشت‌بند خبر فوت، سريع اضافه كردند كه او حامي صدام در حمله به ايران بوده و جرج‌بوش پدر (اينجا را گوينده غلط خواند) در مورد ريگان گفته‌است كه بوش‌ها هم پدر و هم پسر چيزهاي زيادي از ريگان آموخته‌اند.

از اين طرز برخورد راديو تلويزيون ايران با خبرها، هيچ‌كس نمي‌تواند بي‌طرف بماند و حتما بايد يا طرف اخبار هدف‌دار راديو و تلويزيون را بگيرد يا رسانه‌هاي ديگر را ! چرا؟
عزيز دل برادر! وقتي اخبار شما هدف‌دار و جانب‌گرايانه باشد، حداقل من، ديگر از خبرهاي شما خوشم نخواهد آمد. ديگران هم به زودي متوجه موج‌دار بودن خبرهاي شما مي‌شوند و آن وقت راه ديگري را در پيش خواهندگرفت. راهي كه به جام‌جم ختم نمي‌شود.

يک سئوال ساده: چند وقت است اين اشخاص را در خبرها، گزارشها، تحليلها، برنامه‌هاي هنري-فرهنگي و غيره نديده‌ايد؟
محمدرضا شجريان - محمود فرشچيان - عباس كيارستمي - مخملباف - كمال تبريزي - حاتمي‌كيا - و ديگر هنرمندان غير دولتي كه حاضر به پاچه‌خواري نبوده‌اند...

Friday, June 04, 2004

by Mail

روز جمعه، روز خستگي روز بي‌حوصله‌گي روز ... ؟!
مديا پلير 10 براي ويندوز xp (ورژن بتا) ۱۱ مگابايت
يه نرم افزار براي نشان دادن Caller ID (شماره تلفن تماس گيرنده)، درست و خوب كار
مي‌كند و حجمي حدود 3 مگابايت داره و اگه مقيم در حافظه‌ش بكنيد 2.5 مگابايت رم
اشغال مي‌كنه، طرز كارش ساده‌س ولي امكاناتي - اصلاً - روي برنامه نگذاشته‌اند و
فقط تماس‌هاي دريافت شده را نشان مي‌دهد. البته به شرطي كه مودم شما اين امكانات رو داشته باشه. قبلا من يه زولتريكس سه چيپ داشتم كه روي مشخصاتش و روي قوطي‌اش نوشته بود دارد ولي نداشت! الان يك دي-لينک اکسترنال دارم که با اين نرم افزار کار کرد. (توضيحات فني اين کار در وبلاگ تکوپديا بود.)
من اين دي-لينک اکسترنال رو دست دوم به ۳۰ تومن خريدم و واقعا از خريدنش راضي هستم.
با اين خطوط dial-up مسخره‌اي که ما داريم معمولا حداقل ۴Kb/s دانلود مي‌کند و اگه
اوضاع خوب باشد ( اول صبح به خصوص) حداقل ۶Kb/s.
خيلي دلم مي‌خواد بدونم تو تهران حداکثر سرعت دانلود چقدره؟
پروژه گوتنبرگ يه‌جور انقلاب در جهت همگاني کردن کتابهاي آن‌لاين e-book به وجود آمده، ولي البته مشكل كپي‌رايت هميشه هست و اين پروژه هم به نوعي لايسنس مخصوص به خودش رو داره.

Wednesday, June 02, 2004

movie-movie-movie

Armageddon (Bruce Willis, Billy Bob Thornoton
Ballistic Ecks ve Sever (Antonio Banderas, Lucy Liu
Bandits (Bruce Willis, Billy Bob Thornoton, Cate Blanchett
Brother Hood Of The Wolf (Monica Bellucci
Cinema Paradiso
Desperado (Antonio Banderas, Salma Hayek
Devil’s Advocate (Keanu Reeves, Al Pacino, Charlize Theron
Eyes Wide Shut (Tom Cruse, Nicole Kidman
Femme Fatale (Antonio Banderas, Rebeca Romijn Stamos
Frida (Salma Hayek
Gone in 60 seconds (Nicolas Cage, Angelina Jolie
Harry Potter (2) The Chamber Of Secrets
Lucia Y El Sexo (Paz Vega
Malena (Monica Bellucci
Once Upon A Time In Mexico (Antonio Banderas, Salma Hayek, Johnny Depp
Pulp Fiction ( John Travolta, Uma Thorman, Bruce Willis
RONIN (Rovert DeNiro, Jean Reno
Tears Of The SUN (Bruce Willis, Monica Bellucci
The Good, The Bad, The Ugly (Client Eastwood
The Legend Of 1900 (Tim Roth
The Mask O Zorro (Antonio Banderas, Anthony Hopkins, Cathrine Zeta Jones
The Proffessional : Leon (Jean Reno, Natalie Portman
The Quick And The Dead (Sharon Stone, Gene Hackman
The Siege (Bruce willis, Denzel Washington
The Silence Of The Lambs (Anthony Hopkins, Jodie Foster
Three Color, The Red
Traffic (Michael Douglas, Catherine Zeta Jones
Vanila Sky (Tom Cruse, Penelope Cruse, Cameron Diaz
xXx (vin diesel
راستش اين ليست فيلمهاييه كه از يكي دو هفته‌ي پيش زده به سرم و آرشيوشون كردم.
يعني ماجرا اين شد كه دوستم زيم‌زيم (!) مغازشو جمع كرده‌بود و كمپلت آرشيو فيلمهاشو براي چندوقت پيش من امانت گذاشت، همين يه جرقه شد كه من هم فيلمهايي رو كه پراكنده دارم و اصلا نمي‌دونم حساب كتابشو و معمولا دست اين و اون گم و گور ميشه جمع و جور بكنم.
خلاصه اينها رو خودم داشتم و چندتايي رو از آرشيو زيم‌زيم كپي كردم روي جلشون رو از اينترنت و به خصوص سايت عزيز دلم cdcovers.cc جمع كردم
يه سري هم از ستوده جان ( از طريق فوروم ابزار فارسي باهاش آشنا شدم) خريدم كه هنوز تو پسته و نرسيده.
اونها هم شامل سه‌گانه كيشلوفسكی Krzysztof Kieslowski يعني قرمز، آبي، سفيد كه البته قرمز رو داشتم ولي چون ستوده گفته بود مال اون از DVD تبديل شده اون رو هم سفارش دادم
همچنين قسمت يك هري‌پاتر رو كه نداشتم و هر دو قسمت تامب‌رايدر و قسمت دوم دسپرادو كه متاسفانه تكراري شد، چون همين چندروز پيش دستم رسيد.
فعلا تو نخ هري‌پاتر 3 و هر فيلمي از بروس ويليس و نيكولاس كيج و آنتوني بندرعباس! هست هستم!
حالا هركي اينو بخونه فكر ميكنه من يه عشق فيلم بي‌كله‌م!
ولي راستشو بخواهيد فكر مي‌كنم يه 10 سالي بشه سينما نرفته‌ام! البته اگه مارمولك باشه ميرم چون همين پرده‌شو هم حاضرم يه 3 بار ديگه هم ببينم!
چون ليست اسم فيلمها راست‌چين شده يه خورده بهم ريخته ببخشيد ديگه.

persian tools?

چندروزه من نمي‌تونم بعضي از وبلاگها رو ببينم نمي‌دونم چرا
ولي بيشتر اين وبلاگهايي كه من نمي‌بينم روي persiantools هستند مثل پرستود و پينك‌فلويديش و وبلاگ حسن سربخشيان.
البته امروز فارس‌تك نوشته بود مشكل از مخابرات هست ولي شايدم از خود سرور باشه البته بايد بگم فوروم سايت ابزار فارسي و خودش كاملا در دسترسه احتمالا مشكل يه جاي ديگه باشه.